آنابل و سایمون پس از انفجار تصادفی مکانی که قرار است از آن مراقبت کنند، با یک سارق گربه نارکلپتیک به نیروها می پیوندند و دسته ای از خانه ها را سرقت می کنند تا هزینه فرار خود را به دنیای گسترده تر تأمین کنند.
تئو به دنبال کسی میرود که بتواند در مورد پدرش و کسی که دوستش داشت به او بگوید. تلاش او او را به کوه های آلپ هدایت می کند، جایی که جورج به مدت ده سال به عنوان یک گوشه نشین زندگی می کند...