فریدا کالو، دختری کوچک اما متفاوت است. او سرشار از شور زندگی و کنجکاوی است و هر چیزی برایش جذابیت دارد. هنگامی که با مشکلات و چالشهای زندگی مواجه میشود، با قدرت تخیل بیحد و حصرش به مقابله با آنها میپردازد.
دنیا و پدربزرگ و مادربزرگش در کانادا مستقر شده و با فرهنگ، غذاها و زبانهای جدید این کشور آشنا میشوند. آنها در کنار حفظ سنتهای سوری خود، با سنتهای فرانسوی-کانادایی و بومی دوستان جدیدشان نیز ارتباط برقرار میکنند. با اینکه دنیا دلتنگ پدرش در حلب است، راههای جدیدی برای ارتباط با او پیدا میکند، از جمله یادگیری از کوکوم، مادربزرگ میگیزو، که به او یاد میدهد چگونه پدرش را از صمیم قلب بخواند تا شاید او راه بازگشت به دنیا را بیابد.