دختری داغدار پس از از دست دادن اسب محبوبش، دچار احساس گناه میشود تا اینکه پدرش او را به یک حراج اسب میبرد. در آنجا، یک اسب مادهی رها شده از نژاد پرچرون با چشمانی که درد او را منعکس میکنند، کلید التیام قلب شکستهاش میشود.
پس از مرگ پدرش، مردی و دو دخترش قرار است مزرعه خانوادگی را به ارث ببرند. آرزوی پدرش این بود که آنها از حیوانات مزرعه مراقبت کنند. این انتقال برای خانواده با چالشهای زیادی همراه خواهد بود.