هرج و مرج شهر را فرا میگیرد وقتی بازیکن پیکلبالی که شیطانی تسخیرش کرده، دست به کشتار میزند و یک جنگیر-پلیس برای پایان دادن به این وحشت وارد عمل میشود.
کیث که برای بازدید به خانهای در امی تیویل رفته است، ناگهان خود را در بُعدی دیگر از آن خانه گرفتار مییابد، بیآنکه راه خروجی داشته باشد. او هر دری را که باز میکند، دوباره به همان نقطهی شروع بازمیگردد.