خواهر کوچکتر باربی، اسکایپر، متخصص نگهداری از کودکان است، اما وقتی کسب و کار پرستاری او به مشکل میخورد، تابستان را در یک پارک آبی کار میکند و با چند دوست جدید، کارهای مختلف را برای اولین بارامتحان میکنند....
باربی برای شرکت در برنامه هنرهای نمایشی تابستانی به نیویورک می رود. در آنجا با باربی رابرتز دیگر آشنا می شود. علی رغم دوستی سریع آنها ، این دو مجبورند برای Spotlight Solo در میدان تایمز رقابت کنند...
"کلادین" رویای ساختن سالن زیبایی برای هیولاها و افردا عجیب غریب را دارد تا اینکه فرانکی نیروگاه برق از کار افتاده و رها شده را مکانی مناسب برای ساختن رویای دوستش می داند و ...
یک خون آشام به نام "دراکولارا" قرار است داستان را نقل کند . او در مورد چیزهایی که برای بسیاری مردم عادی بوده ولی برای برخی عادی نمی باشد صحبت می کند . او در این مسیر با "فرانکی استین" همراهی می کند زیرا هر دو در یک مدرسه می روند و با دختری به نام "کلادین ولف" آشنا می شوند . این سه دوست در ادامه ی مسیر با دختری دیگر به نام موآنیک آشنا می شوند او یک زامبی بوده و ارتشی به نام "زام بوی"دارد . آنها قصد دارند تا دنیا را از چنگ انسان ها در آورند . "مونیکا" شخصیت اصلی این داستان می باشد و "دراکولارا"به همراه "مونیکا"در تلاش است تا با یک دختر مشهور به نام "تش" ارتباط برقرار کنند که بعدها به یک هیولا شبیه آنها تبدیل می شود .
هنگامی که به پسر "شازم" پیشنهاد می شود تا به لیگ عدالت بپیوندد، نسبت به آن تمایلی ندارد، اما وقتی رقبای خود انجمن هیولا لیگ را به خطر می اندازند، او تنها کسی است که می تواند آنها را نجات دهد ...