آپدیت دوبله فارسی: فصل 04 ، قسمت پایانی اضافه شد.
----------------------------------------------------------------------
سریال دوبله فارسی کامل و بدون حذفیات «شرلوک»
دوبله اول (پیش فرض) توسط استودیو صدا و سیما ، شبکه سوم سیما
دوبله دوم توسط استودیو دوبلاژ بی بی سی فارسی (از فصل دوم به بعد)
گویندگان صدا و سیما: رضا آفتابی (شرلوک) ، حسین نورعلی (دکتر واتسون) ، غلامرضا صادقی (مایکرافت هلمز) ، ناهید شعشعانی (خانم هادسون) و ...
----------------------------------------------------------------------
آپدیت زیرنویس فارسی چسبیده: فصل 04 ، قسمت 03 (پایانی) اضافه شد.
نسخه هایی که با این نماد
CC
نشان داده شدهاند شامل زیرنویس چسبیده فارسی هستند که در زمان پخش قابل فعال سازی
هستند.
سریال محبوب و هیجان انگیز شرلوک با قسمت دیگری به نام شش تاچر (The Six Thatchers) بازگشته است که نام این قسمت به ۶ مجسمه از سر مارگارت تاچر (Margaret Thatcher)، نخست وزیر سابق انگلیس اشاره دارد.
توجه : متن زیر ممکن است که اتفاقات قسمت ۱ فصل ۴ سریال شرلوک را فاش کند.
حال، با وجود اینکه رازهای بزرگ فوق محرمانه تمام شده است، می توان با خیال راحت گفت که مری واتسون دیگر وجود ندارد. این چیز مهمی نیست که سازنده بخواهد در مورد آن تعلل کند یا موضوع را پیچیده کند، مری مرده است و روزمند نیز یک دختر یتیم می باشد که مادر خود را از دست داده است.
این قسمت که شروعی با نشاط و پر حرارت داشت و کریسمسی با شرلوک هولمز و معماهای عجیب و غریب را نوید می داد، پایانی تلخ داشت. بیهودگی نیم ساعت ابتدایی این قسمت شرلوک با پایان غم انگیز آن محو شد. آماندا ابینگتون کمی از سبک سری مری را در صحنه ی مرگش تزریق کرده بود، اما زمانی که او چشم های خود را بست، ما در سمت دیگر مارتین فریمن را داشتیم که همانند یک گاو فریاد می زد و اشک از چشمانش جاری بود. به نظر می رسد که سازنده فکر کرده است که ما بیش از اندازه سال خوبی داشتیم، پس تصمیم گرفته است که کمی اندوه را به ما پیشنهاد کند.
به احتمال زیاد آنها بیشتر سعی داشتند که یک غافلگیری بسازند و احساسات را به جنب و جوش بیاورند و یک قطعه ی اضافی را از صحنه حذف کنند. همانطور که شرلوک به جان توضیح داده بود، مری نسبت به شوهرش، جان، همراه بهتری است. او باهوش است، تجربه ی بیشتری دارد، و همچنین سابقه ای از مامور بین المللی بودن را دارد. با این که نمی توان احساسات شرلوک را شناخت، چرا او باید مری را به جای جان انتخاب کند؟ با رفتن مری، حال این دو نفر به موضوع حل کردن معماها و جرایم خواهند پرداخت که موضوعی است که آنها از صحبت در مورد آن سر باز نمی زنند.
برای نیم ساعت، شرلوک به صورت سرگرم کننده ای با مایکرافت و جان جر و بحث می کنند و با هر کس دیگری از جمله روزی نیز صحبت می کند. در این قسمت، همچنین قصه هایی خنده دار از پدر و مادر خسته، حل پرونده های کسل کننده و خنده دار وجود داشت، این قسمت از شرلوک سریع، سرگرم کننده و هوشمندانه اجرا شده بود که دقیقا از مشخصه های شرلوک می باشد.
تنها چیزی که در این قسمت ناقص بود، احساس نشدن خطر و تهدید می باشد که چیزی است که قسمت های ۲ و ۳ فصل سوم را به قسمت هایی قوی تبدیل کرده است. به جای یک داستان بلند و طولانی، این قسمت از سریال شرلوک به سه قسمت تقسیم شده بود، یک مقدمه ی کمدی، اکشن هیجان انگیز به سبک جیسون بورن و یک رابطه ی عاطفی درام. در این یک ساعت و نیم ما فقط خنده، تپیدن نبض و گریه را متوجه شدیم. در هیچ یک از صحنه های فیلم احساسی از اینکه ما دعوت شدیم تا با قهرمانان خود معماهای پیچیده را حل کنیم، دیده نمی شود.
سازندگان در این قسمت از سریال شرلوک بیشتر بر روی عشق ما نسبت به این کاراکترها تکیه کرده بود تا به عشق ما نسبت به یک تبهکار واقعی و حل کردن یک معمای عمیق که در همه ی قسمت فقدان آن حس می شود.
راز و رمز پیچیده ای در این قسمت حس نمی شد. جسد درون ماشین یک شروع امیدوارکننده و ترسناک را نوید می داد، اما ما متوجه شدیم که به جای اینکه این ربطی به داستان اصلی داشته باشد، قربانی جوان خودسرانه دچار تشنج شده است. کد ammo (آمو) یکی از نزدیک ترین سرنخ ها بود که ما را وارد ماجرا کرد، با معرفی ویویان نوربری سعی شده بود که دلیل انحطاط مری در جلوی دید بیننده پنهان شود، حقه ی خیلی خوبی بود، ولی آشنا بود.
بعد از تعداد زیادی دست انداختن در مورد جمله ی “دلتنگ من شدی؟”(?Miss me)، ویویان نوربری و ای جی (ساشا داوان) چندان حس شرارت و بدی را منتقل نکردند، که مشکل از بازیگر نبوده است بلکه مشکل از فیلمنامه و ساخت کاراکتر شرور می باشد. با وجود دو قسمت دیگر، سازندگان، موفات و گاتیس هنوز فرصت دارند که ما را متقاعد کنند که آنها نقشه ای برای دنبال کردن ۳ داستان جالب موریارتی دارند، اما زمان زود می گذرد. چند ماه از زمانی که شرلوک بر روی صحفه بوده است گذشته است؟ چقدر دیگر باید صبر کرد؟
به طرز هوشمندانه ای مکان ها همانند همیشه عالی بودند. گردش جهانی مری نیز به نوبه خود عالی بود که نشان می دهد هیچ کمبودی برای سریال نبوده است. با وجود این هیچ گاه صحفه شلوغ نبوده است. هشتگ ها، تماس های ویدیویی، علامت ها، چرخش تاس، خطوط نقطه چین بر روی نقشه و … شکوفایی جلوه ی بصری را بالا برده است و سبک ویرایش شتاب یافته است.
در نهایت، این قسمت از سریال شرلوک، کمتر سعی داشت که رازهای کاراگاهی را بازگو کند و بیشتر علاقه داشت که داستانی همانند جیسون بورن را برای مری بیان کند.
با توجه به اینکه گذشته ی مری او را رها نکرده بود تا با جان زندگی آرامی داشته باشد، می توان گفت که ستون اصلی این قسمت، ناتوانی دوری کردن از سرنوشت می باشد، که با اشاره به داستان باستانی قرار ملاقات در سامارا بر آن تاکید شده بود. سرنوشت مری موضوع بود، اما داستان شرلوک که از داستان سامارا متنفر بوده است، بخش جالب دیگری از این قسمت بود. برای ذهنی منطقی همانند شرلوک سرنوشت و تقدیر کمی
آزار دهنده است. آیا سریال بیان می کند که شرلوک نیز دارای یک تاریخ مرگ اجتناب ناپذیر است؟ این خطوط قادر نیستند که آینده ی شرلوک را بیان کنند. شرلوک هولمز در حال درمان است. او یاد گرفته است که به دنبال کمک جستجو کند و در صحنه ی آخر با خانم هادسون متوجه می شود که غرورش می تواند عواقب خیلی وحشتناکی داشته باشد. این شرلوک هولمز دیگر آن ماشینی که معماها را حل می کرد، نیست، بلکه او یک فرد است و در حال عذاب کشیدن است.
قسمت The Six Thatchers سریال شرلوک، سرگرم کننده و خوب بود ولی عالی نبود، که این نتیجه را می توان با توجه به استاندارد های کلی ای که این سریال دارد، نتیجه گرفت. قسمت بعدی شرلوک با نام The Lying Detective در تاریخ ۲۰ دی ۱۳۹۵ (۸ ژانویه ۲۰۱۷) پخش خواهد شد.
شرلوک را میتوان از معدود سریالهایی دانست که سازندگانش اصلا از به تصویر کشیدن آنچه میخواهند، نمیترسند. اولین نشانهی این موضوع را میتوان در اصل داستان و اصلا وجودیت سریال به خوبی مشاهده کرد. شرلوک اثری خارقالعاده و جذاب است که در بند بندش استخوانبندی شخصیتی و دنیای شرلوک هلمز قصههای تاریخی را حفظ کرده و فقط رنگ و لعاب دنیای روز را به خود گرفته است. حقیقتش را بخواهید، این ترکیب، آنقدر جذاب و دیدنی از آب درآمده که مثل و مانندش را در کمتر اثر بزرگی میتوان جستوجو کرد. این دنیای بزرگ که در عین دارا بودن نکاتی مخصوص به خود، در حفظ کهنالگوها نیز عالی عمل کرده است به نویسنده، اجازهی نوشتن داستان در انواع حوزهها را میدهد و همین موضوع سبب میشود که قسمتهای شرلوک را جدا از اپیزودهای فصلهای یک سریال، به عنوان یک اثر مستقل نیز دوست داشته باشیم.
از آنجایی که هدف اصلی این مقاله، معرفی سریال شرلوک به مخاطب تازهوارد و ناشناس است حرفی از داستان قسمتها نمیزنیم اما همینقدر بدانید که هر اپیزود این مجموعه به اندازهی یک فیلم سینمایی بزرگ و بینظیر قصه و داستان شنیدنی دارد. پیچیدگیهای داستانی و جذابیت هر قسمت از این سریال به تنهایی آنقدر بالا است که مخاطب به جدیت حس برخورد با یک اثر بزرگ سینمایی را پیدا میکند. این موضوع زمانی به اوج ارزش خود میرسد این ارزش قسمتهای به صورت یگانه، هرگز صدمتی بر پیکرهی یکتا بودن این دنیا در نگاه کلی وارد نمیکند. اگر بخواهم منظورم را خیلی ساده و راحت بگویم، باید به این نکته اشاره کنم که شرلوک، چه در نگاه کلی و چه در دقت به ریزترین جزئیات عالی و بیاشکال است و همین موضوع باعث میشود بپذیریم که این اثر، یکی از همان سریالهایی است که دیدنش بر هر مخاطب ایدهآل طلبی واجب است.
از آنجایی که قرار بر پرداختن به جزئیات داستانی نیست، بهتر است به همین حد نگاه کلی بسنده کرده و از اینجا به بعد مقاله جزئیاتِ جذابکنندهی شرلوک را بازگو کنیم اما قبل از همهی اینها لازم است فقط نگاهی کلی به داستان اصلی این سریال داشته باشیم. شرلوک هلمز کارآگاه مشهور و بزرگی است که اینبار در قرن ۲۱ زندگی میکند. او عینا همان کارآگاه باهوشی است که بالاتر از انسانهای عادی توانایی درک مسائل را دارد. شرلوک، به همراه همکارش «دکتر جان هیمیش واتسون» همواره در حال حل کردن معماها و پرده برداشتن از جرایم خوفناک تبهکاران زبردست است. تمام پیشفرضهای داستانی این سریال، دقیقا به مانند داستانهای قدیمی شرلوک هلمز است و حتی داستان بعضی قسمتها نیز الهام گرفته شده از برخی رمانهای معروف شرلوک هلمز است. در این سریال، برخی دشمنان قدیمی شرلوک مانند جیم موریارتی را نیز مشاهده میکنیم، با این تفاوت که حتی آنها شکل قرن بیست و یکمی! به خود گرفتهاند.
بازیگران عالی و حرفهای شرلوک را میتوان از بزرگترین نکات مثبت این سریال دانست. نقشآفرینی بینقص و بیاشکال بندیکت کامبرپچ به تنهایی یک نکتهی مثبت بزرگ است اما زمانی که با مارتین فریمن در نقش واتسون ترکیب میشود، پدیدهای خارقالعاده و جذاب رخ میدهد که خود به تنهایی برای خوب بودن یک سریال کافی به نظر میرسد. موضوع فقط محدود به این دو نیست، از بازیگران دیگری که آنها را صرفا در یک قسمت مشاهده میکنیم گرفته تا نفر به نفر اشخاصی که دائما شاهد آنها هستیم، اشخاصی هستند که هر کدام در اجرای نقش خود در بدترین حال کماشکال عمل میکنند. این گروه بازیگران بزرگ در همراهی با سازندگان بینظیر این سریال، وقتی بخواهند قصهای را در این اتمسفر خاص و دوستداشتنی روایت کنند، مدهوش کردن مخاطب و غرق کردن وی در داستان، برایشان کار سختی نخواهد بود.
صحبت کردن از شرلوک، زمانی که بخواهیم حرف از داستان جذاب هر قسمتش به زبان بیاوریم کاری سادهتر است اما در این مقاله، قصدمان معرفی این سریال فوقالعاده به کسانی بود که به سبب اتفاق، تا به امروز با این اثر عالی و دوستداشتنی آشنا نشدهاند. شرلوک، سریالی است که داستانی خارقالعاده و از جنس حقیقت دارد که تمهای خیالانگیزی نیز با خود یدک میکشد. سبک روایت عالی و دنیای شلوغ و کارآگاهی این سریال، در کنار چندین و چند نکتهی پر رنگ و با ارزش، این اثر را تبدیل به یکی از آن سریالهایی میکند که دیدنش تقریبا( بخوانید کاملا) بر هر مخاطبی واجب است. اگر با برخوردن به پیچشهای داستانی تکرار نشدنی و کندوکاو دائمی در دل معماهای جذاب و بعضا تاریک مشکلی ندارید، همین حالا هم برای شروع دیدن شرلوک دیر است.
شرلوک هولمز نام یک کاراگاه خصوصی و شخصیتی داستانی است که (بر اساس داستانها) تولدیورکشایر انگلستان و در اواخر قرن ۱۹ و آغاز قرن ۲۰ فعالیت میکرده است. شخصیت داستانی شرلوک هولمز نخستین بار در سال ۱۸۸۷م توسط نویسنده و پزشک اسکاتلندی سر آرتور کانن دویل ساخته و پرداخته شد و در کتابها مطرح شد.
معروف بودن هولمز به خاطر قدرت استثایی او در مشاهده جزئیات و حل منطقی مسائل بر اساس آن است، قدرتی که وی را بدون شک معروفترین کارآگاه تخیلی جهان و یکی از مشهورترین شخصیتهای داستانی ساختهاست و علاوه بر همراه همیشگی او «دکتر واتسن» و مأموران اسکاتلندیارد خواننده را نیز به حیرت وا میدارد. نام کامل او ویلیام شرلوک اسکات هولمز است. شرلوک هولمز در داستانهای اصلی هیچگاه خود را کاراگاه خصوصی نخوانده، بلکه به عنوان کارگاه مشاور خود را میخواند و در نوع خود تک است.
شرلوک هولمز، در روز ششم ژانویه ۱۸۵۴ در روستایی به نام مایکرافت (که اتفاقاً نام برادر بزرگتر وی نیز هست) در ایالت یورکشایر به دنیا میآید. وقتی بزرگ میشود به دانشگاه آکسفورد میرود و اولین معمای جنایی خود را (به نام راز کشتی گلوریا اسکات) در ۲۰ سالگی حل میکند. وی پس از گذراندن تحصیلات دانشگاه و فارغالتحصیل شدن تصمیم میگیرد به عنوان یک کارآگاه خصوصی به کار بپردازد و خدمات خود را به مراجعینش ارائه دهد که همین مشغله اصلی و منبع تأمین معاش وی در بیستوسه سال بعد میگردد. شرلوک هولمز، در داستان «اتود در قرمز لاکی» با واتسن آشنا میشود و هر دو باهم، در خانهای به شماره پلاک ۲۲۱ب واقع در خیابان «بیکر»، ساکن میشوند. بیشتر داستانهای شرلوک هولمز، از زبان دکتر واتسن، بازگو میشوند و نویسنده از شیوه مقابله کردن هوش و ذکاوت تیز هولمز در برابر قوه هوش ضعیفتر واتسن، بهره جسته و به این طریق برتری فکری کارآگاه مشهور را بهتر نشان میدهد.
کارآگاه «لسترید (یا لستراد)» و «گرگسن» از اسکاتلندیارد، هرگاه راه اشتباهی را، در حل مسائل میروند به شرلوک هولمز مراجعه میکنند و معمولاً او مسیر درست را به آنان نشان میدهد.بزرگترین دشمن او پروفسور جیمز موریارتی شریر بود که به دست هولمز نابود شد.
ابر قهرمان !
واژه ابرقهرمان بیشتر برای شخصیت های خیالی و کمیک استریپی مارول به کار می رود کاراکترهایی که بیشتر به خاطر قدرت خاصشان از بقیه متفاوت شده و همین قدرت آنها را در میان سایر افراد یگانه می کند در واقع اگر قدرت فراانسانی آنها را فاکتور بگیریم چیزی جز یک انسان معمولی باقی نخواهد ماند . به همین سبب این کاراکترها خیلی زود به دام کلیشه می افتند زیرا تفاوت آنها بعد از مدتی تکراری شده و بینندگان که انتظار بالایی از آنها دارند دلسرد می شوند . البته این حرف زمانی درست خواهد بود که سازندگان نسبت به دلسردی مخاطبان بی تفاوت باشند که همگان میدانیم اینطور نیست و دست اندرکاران این مجموعه خیلی زود رنگ و لعابی تازه به این کاراکترها می دهند و آنها را روانه سینما می کنند (کاری که هر صنعتی برای بقا و رشد باید انجام دهد , یعنی دائما در حال شناخت ذائقه مشتریان خود بوده و متناسب با آن تولیداتی ارائه می کند و در کنار این تولیدات جدید محصولات کلاسیک خود را که در واقع برند آنهاست متناسب با ذائقه جدید تغییر داده و ارائه می کند کاری که صنعت صد و چند ساله سینمای هالیوود به خوبی آن را پیاده می کند و تا امروز بزرگترین و بهترین در نوع خود می باشد چون به قول معروف " روی پا خود ایستاده است و نان بازوی خودش را میخورد " و متکی به هیچ دولت و کشوری نیست و اینجا فقط مخاطب و پول ناچیز بلیت او اهمیت دارد! )
کاراکتر شرلوک ( با بازی بندیکت کامبربچ ) ویژگی های دقیق یک کارگاه مورد علاقه بیننده را دارد یعنی شما تیپ و شخصیتی را خواهید دید که کلی انتظار در شما بوجود خواهد آورد و او نیز به این انتظارها در جای خود پاسخ مناسب می دهد ( بهترین شیوه برای درگیر کردن مخاطب در داستان بطوریکه مخاطب احساس کند کاراکتری که او تا الان شناخته خیلی بیشتر از این حرفها در چنته دارد و به نوعی دائما در حال بروز ویژگی های خاص خود و غافگیر کردن وی می باشد( .
در اینجا ما ابر قهرمانی مواجهیم که ویژگی فرا بشری ندارد بلکه فقط داشته های بشری را بسیار بیشتر از بقیه دارد و به بهترین نحو مدیریت می کند ، او با چشم تیزبین خود کوچک ترین جزئیات را میبیند و اطلاعات به دست امده را به بانک اطلاعاتی عظیم حافظه خود ( که مجموعه ای از اطلاعات وارده و تجزیه تحلیل آنهاست که بر اساس تجربه قبلی به دست آمده و ثبت و ضبط شده ) می فرستد و پس از آمدن پاسخ مغز او شروع به تجزیه و تحلیل این جزئیات می کند و هر بار که اطلاعات جدیدی می آید شرلوک بیشتر به شناخت و حل مسئله نزدیک می شود . به همین خاطر پرونده های معمولی و با پیچیدگی کم را به سرعت حل می کند و کمک زیادی به پلیس لندن و شخص سربازرس می کند. اما او به این چیزها قانع نیست و نهایت پیچیدگی ممکن را می خواهد . در اینجا به درستی شخصیتی به نام دکتر موریاتی وارد ماجرا شده و قرار است دائما موی دماغ شرلوک باشد. موریاتی نوع باهوشی از شرلوک اما بدمن این سریال است و ردپای او در بعضی پرونده ها وجود دارد.
شرلوک در عین جذاب بودن گاهی به خاطر سریع حرف زدن و بیان سریع آنچه در ذهنش می گذرد به انسان عجیب و مورد تنفری تبدیل می شود به طوری که خودش هم متوجه نمی شود که طرف مقابل را آزرده است البته سریال همینطور که به جلو می رود این عیب شرلوک نیز کمتر آزاردهنده می شود .
تمام این ویژگی ها را بندیکت کامبربچ با ظرافت و زیبایی هرچه بیشتر در نقش خود ایفا می کند دکتر واتسونبا بازی مارتین فریمن بسیار خوب در نقش در نقش مکمل شرلوک ظاهر شده است و او را بیش از یک همکار یاری می کند .
سریال در بخش های , کارگردانی , داستان و ... کاملا قدرتمند می باشد تنها نقطه ضعفی که میتوان به آن گرفت کمی بی نظمی در برخی روایت هاست که با کات تند و تیز بیشتر باعث سردرگمی بیننده می شود طوری که بیننده از داستان عقب می ماند.اشکال دیگر در اغراق بیش از حد در برخی تحلیلهای شرلوک است که گاهی اغراق آمیز بودن آن نمایان می شود.مثلا در جایی شرلوک بر روی پاچه شلوار فردی چند خط می بیند و اینطور استنباط می کند که او دارای حیوان خانگی است و آن خطها جای پنجه آن حیوان است در حالی که می توان ده ها دلیل دیگر برای آن در نظر گرفت و یا در جایی نخی روی کت فرد می بیند و اینطور استنباط می کند که فرد در آن روز در خیاطی بوده و این نخ روی کتش جا مانده ! ممکن است باد نخ را روی کت وی انداخته باشد و یا دلایل دیگر ؛ نمونه های مثل این در سریال کم نیستند ؛ استنباط هایی که ممکن است دلیلشان چیز دیگری باشد اما شرلوک فقط با توجه به چیزی که خود دوست دارد آن را برداشت می کند اما این قبیل مسائل باعث ضعف بزرگی در سریال نمی شود و در لابه لای داستان پر جنب و جوش سریال گم می شوند .
کلام آخر
شرلوک سریال زیبا و پرجنب و جوشی است که هر لحظه آن می تواند برای بیننده هیجان انگیز باشد با بازی های خوب بازیگران و ریتم تند و مناسب سریال همراه با موسیقی و تدوین سریع. همه باعث می شوند بیننده رضایت کامل از آن داشته باشند، همانطور که هم اکنون محبوبترین سریال شبکه بی بی سی نیز می باشد
داستان سریال درباره یک معلم شیمی است که علاوه بر مشکلات میانسالی به مشکل بزرگتری برمی خورد. او متوجه می شود که دارای سرطان ریه است و قرار است به زودی این دنیا را ترک بگوید، او که وضع مالی خوبی ندارد و دارای پسری دارای معلولیت می باشد به این فکر می افتد که باید قبل از مردن زندگی خانواده خود را تامین کند و کمی هم این اخر عمری از یکنواختی زندگی در سنین 50 سالگی فاصله بگیرد...
داستان سریال در سال 1980 رخ میدهد، “ویل” پسر جوانی است که روزی همراه با دوست صمیمی اش مایک به جنگلی میروند و در همانجا نیز ناپدید میشوند، تحقیقات گسترده و آزمایش های مخفی برای فهمیدن علت این اتفاق انجام میشود، طی همین اتفاقات با دختر بچه ای عجیب و غریبه رو به رو میشوند. اکنون مادر ویل و بقیه باید برای بازگرداندن آنها با نیرویی وحشتناک مقابله کنند که...
این سریال داستان افرادی را نشان میدهد که هر کدام به نوعی در زندگی خود مشکل بزرگی دارند و برای جبران آن وارد بازی مرموزی می شوند که فقط یک برنده با جایزه 45.6 میلیارد وونی (40 میلیون دلار) خواهد داشت …
سریال "بهتره با ساول تماس بگیری" اسپینآف سریال "بریکینگ بد" می باشد که داستانش در مورد وکیل والتر وایت، ساول گودمن (باب ادنکیرک) و دفتر وکالت او و نحوه آشنایی او با اعضای گروه درست قبل از رخ دادن اتفاقات "بریکینگ بد" می باشد...
داستان در مورد یک پزشک مشهور است که چیزی از روابط اجتماعی نمی داند. او مریض ها را به خاطر پیشرفت دانش پزشکی (خودش) درمان میکند و اصلا به خوب شدن مریض اهمیت نمیدهد.از روش های درمان عجیب اصلا ابایی ندارد روش هایی که شاید باعث مردن مریض شود. البته جدا از این مسایل او از هوش بالایی برخوردار است و یک نکته دیگر هم اینکه او کلا یه نمای متفاوت با بقیه ی دکتر ها دارد او در انتخاب همکاراش هم سلیقه عجیبی دارد یکی را به خاطر زیباییش و یکی دیگه را به خاطر سوئ پیشینه اش استخدام کرده و...
به خاطر بازی های سیاسی ، یک مرد بیگناه روانه زندان شده و سپس به اعدام محکوم می شود. در اینجا برادر او که یک نابغه است عمدا خود را به همان زندان می اندازد تا خود و برادرش را از آنجا فراری دهد...
بعد از 7 سال و بزرگ شدن فرزند مایکل اسکافیلد ، داستان از آن جایی شروع می شود که “تی بَگ” با یک مدرک می خواهد به لینکولن ثابت کند که مایکل هنوز زنده است. بعد از تحقیقاتشان لینکولن رد پای برادر خود را در یک زندان دورافتاده پیدا می کند و برای نجات او به سفری خطرناک می رود...
یک گروه از سارقان بسیار عجیب و غریب به کارخانه Moneda و Timbre حمله کرده اند تا کامل ترین سرقت را در تاریخ اسپانیا انجام دهند و 2400 میلیون یورو را به خانه برسانند…
سریال فارگو که بر اساس فیلمی با همین نام ساخته شده است که هر فصلش دارای یک داستان مجزا بوده و تیم بازیگری آن متفاوت هستند. داستان فصل اول درباره مردی خطرناک و خشن به نام "لورن مالوو" می باشد که وارد شهر کوچکی شده و علاوه بر ایجاد دردسر برای مردم شهر، با فروشنده بیمه ای به نام "لستر نیگارد" دچار مشکل می شود. داستان فصل دوم درباره مامور پلیسی به نام "لو سالورسون" می باشد که به تازگی از جنگ ویتنام برگشته است و در مورد یک پرونده ی مرموز تحقیق می کند. داستان فصل سوم ماجرای "امت استاسی" مدیر پارکینگ و پمپ بنزین کینگ است که آن را یک داستان و الگوی موفقیت از نوع آمریکایی توصیف میکند، این در حالی است که برادر دیگرش "ری" شخصیت بسیار محتاطی دارد و سالها در زیر سایه برادرش امت زندگی کرده است. رقابت و دعواهای این دو برادر منجر به این میشود که…