در قسمت دوم این انیمیشن میویس با جاناتان ازدواج کرده و صاحب پسری نیمه انسان نیمه خون آشام می شوند به نام دنیس. از طرفی میویس به همراه همسرش به خانه ی جانی مسافرت می کنند و دنیس را پیش دراکولا می گذارند. در این میان پدر دراکولا٬ ولاد با گویندگی مل بروکس سر میرسد تا تربیت دنیس را به عهده بگیرد. اما او با دراکولا مشکل اساسی دارد.
در اين که انيميشن، مديومی که در آن هر چيزی امکانپذير است، به شدت نخ نما و قابل پيش بينی است کنايه ای نهفته است. در اين جا منظور از انيميشن فيلم های غالب هاليوودی است. موفقيت های مالی اخير مانند «مينيون ها»( Minions)، «خانه»( Home) و «6 قهرمان بزرگ»( Big Hero 6) بسيار دلچسب هستند، اما زيبایی شناسی خود را در صحنه اول مشخص می کنند و معمولاً تا آخر اسير آن می ماند. حتی «ظاهر و باتن»( Inside Out) پيکسار، که يک سر و گردن از بقيه بالاتر است، بيشتر درباره رنگ و نقش است تا حرکت و غيرقابل پيش بينی بودن. «هتل ترانسيلوانيا»( 2012) نشان داد که چه اتفاقی ممکن است رخ دهد وقتی که يک نمايشنامه نسبتاً معمولی «خب که چی» به دستان يک انيميشن ساز دارای نگرش خلاقانه تر، دراين مورد خاص گِندی تارتاکوفسکی، بيفتد. با فيلمنامه ای نه بهتر و نه بدتر از فيلم هایی مانند «کله کدو»( Megamind)، «پنگوئن های ماداگاسکار»( Penguins of Madagascar) يا «ريو»( Rio)، «هتل ترانسيلوانيا» نخستين فيلم کارتونی بود که در عصر فرمانروایی کارتون هایی مانند وودی وودپکر، تام و جری يا باگزبانی توانست فروش بالایی در سينماها داشته باشد.
علاوه بر اين، داستان ساده پدر خشنی (آدام سندلر صدای دراکولا را در می¬آورد) که خانه ای را با رفقای هيولای کلاسيکش (يک موميایی، غول فرانکنشتاين، مرد گرگنما و....) اداره می کند ترسناک بود اما در واقع ايجاد هراس نمی کرد، بلکه مانند يک کش لاستيکی کشيده می شد و بعد محکم روی ديوار می خورد. گرچه متولد رايانه بود، اما بيشتر بر پايه طرح های اغراق آميز و ساده جرالد مک بويينگ-بويينگ استوار بود. («هتل ترانسيلوانيا» گرچه صد در صد از غول های يونيورسالش استفاده نکرده بود، اما يک کار عالی در حوزه سرگرمی به شمار می رفت).
جنبه بصری تازه شونده «هتل ترانسيلوانيا» می توانست در يک سکانس از بلابی (blobby) به زيپی (zippy) تبديل شود. علاوه بر موقعيت های تماشایی، با ميزهای نهارخوری گردی که به ارواح شيرين و در حال پروازی تبديل شده اند، اينجا با فيلمنامه بالاتر از حد استاندارد که خالی از شوخی های باددار نيست روبرو هستيم. متاسفانه، از آنچه سر و صدای زيادی در خط پايان فيلم قبلی به راه انداخته بود اينجا خبری نيست. اينجا با کاراکترهای يکنواخت و آزاردهنده و همچنين داستانی تکراری روبروييم که عبور از آن حتی برای ديناميسم بصری تارتاکوفسکی غيرممکن است.
بخش اعظمی از فيلم در کليشه های معمول و نخ نمای آثار سيتکام گرفتار است. دختر دراکولا، ميويس (با صدای سلنا گومز) اکنون به مادر جوانی تبديل شده است که همراه با همسر انسانیش، جانی (با صدای ادی سمبرگ) زندگی می کند، او نگران بزرگ کردن فرزندش در ترانسيلوانيا است. دراکولا و دار و دسته اش (با صداهای استيو بوشمی، کوين جيمز، ديويد اسپيد و ديگران) چندين کلک و ترفند سرهم می کنند تا مانع از رفتن او به کاليفرنيا شوند. فيلم با يک تعقيب و گريز شلخته تمام می شود و مل بروکس نيز صدای پدر دو هزار ساله دراکولا را تقليد می کند.
چند صحنه جالب درباره «ازدواج های ترکيبی» در «هتل ترانسيلوانيای 2»( Hotel Transylvania 2) رخ می دهد، اما فيلمنامه سندلر و رابرت اسميگل (نابغه پشت ترايمف، سگ کمدين توهين کننده) به طرز غافلگير کننده ای بی روح است و پر از شوخی های سلفی است که نمی توانند چندين سال خنده دار باقی بمانند. در واقع، همين حالا خنده دار نيستند. يک يک لحظات قابل پيش بينی هستند و حتی گيج ترين بچه ها هم از اين که چرا يک پدر و دختر درباره احساساتشان با هم صحبت نمی کنند تعجب می کنند. در مقايسه با داستان دقيق و موشکافانه «ظاهر و باتن» اين فيلم حسابی آدم را از کوره به در می کند.
در پايان اين فيلم 89 دقيقه ای، تقريباً روی لبه صندلی ام نشسته بودم، البته نه به دليل تعليق فيلم بلکه به خاطر احساس تحقير شدنم به خاطر اين فيلمنامه بچه گانه.تارتاکوفسکی، که کار اولش شامل آزمايشگاه دکستر، جک سامورایی، جنگ ستارگان: جنگ های کلونی و.... بود اکنون مشغول کار کردن روی کاری به نام می تونی تصور کنی؟ برای همان استوديوی پخش کننده «هتل ترانسيلوانيای 2» است.
هیولاها سالهاست که از ترس انسان ها (!) خواب و خوراک ندارند. کنت دراکولا هتلی مخصوص هیولاها می سازد که بدون نگرانی می توانند در آنجا اقامت داشته باشند اما با ورود یک انسان همه چیز بهم می ریزد...