***************خطر لو رفتن بخشی از داستان فیلم**************
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اگه یادتون باشه در اوایل فیلم، داگلاس (جان مالکوویچ) در یکی از نظریه های توطئه ش اظهار میکنه که منشا این آشوب ها یک سلاح بیولوژیکیه که به اعتقاد خودش از کره شمالی یا ایران سرچشمه گرفته. خب اگه ما بر این فرضیه اتکا کنیم و اون رو درست بدونیم (هر چند عجیب و دور از ذهن)، به این نتیجه می رسیم که این سلاح مخوف برای مقابله با سربازان دشمن و ایجاد حس ترس و وحشت و ناامیدی شدید در میان اون ها و در نهایت وادار کردن اون ها به خودکشی ساخته شده و در واقع به گونه ای مهندسی ژنتیک روش انجام پذیرفته که فقط رو افراد سالم اثر مرگبار خودش رو بگذاره و نه بر روی دیوانه ها و روشن دل ها که هیچوقت به عنوان سرباز بسیج نخواهند شد و حتی بر روی زنان باردار (که شاید آسیب ندیدن شخصیت های مالوری و المپیا هم در زمان بارداریشون به همین دلیل باشه). البته این صرفا یک فرضیه هست و شایدم اصلا قضیه چیز دیگه ای باشه.
فیلم خوبی بود. کمدی دلچسبی هم داشت. من نسخه اول فیلم رو ندیدم پس نمیتونم نظری درباره مقایسه شماره اول و این فیلم بدم. ولی سکانس های خنده داری در طول فیلم وجود داره که من یکی رو واقعا ترکوند از خنده. مخصوصا سکانس رقص جانی اینگلیش در هتل. از دیگر زیبایی های فیلم خصوصا برای عشق ماشین هایی مثل خودم میشه به استون مارتین زیبای قرمز رنگ vantage هشت سیلندر مدل 1978 اشاره کرد که من فقط یک امتیاز رو بخاطر همین ماشین به فیلم میدم! صحنه های تعقیب و گریز با این ماشین واقعا زیبا و هیجان انگیز کار شدن و یکی از امتیازات مثبت فیلم محسوب میشن. هر چند روان اتکینسون رو همه عادت کردیم با نقش مستر بین بشناسیم اما روان اتکینسونی که حرف میزنه هم دوست داشتنی و شیرینه. نکته منفی فیلم بنظرم شخصیت منفی یا همون villain فیلمه که خیلی کلیشه ای و نچسب و یکنواخت کار شده. در کل فیلم خوبی بود که میتونین کنار خانواده هم ببینینش و لذت ببرین ولی انتظارتون رو در حد معقول نگه دارین. من به فیلم امتیاز 7 رو میدم
کارگردان فیلم، Jeremy Saulnier، چندان شخصیت شناخته شده ای در هالیودد نیست و معروف ترین آثارش Green Room (در ژانر وحشت) و Blue Ruin (در ژانر هیجانی) هستن. دو کاری که به نسبت این فیلم در سطح بالاتری قرار دارن و توصیه میکنم یه نگاهی هم به اون دو فیلم بندازین.
------------------------------------------------
تک خط شعری که در ابتدای فیلم نمایش داده میشه (بخشی از شعر The Wreck of Deutschland اثر شاعر بریتانیایی جرارد منلی هاپکینز) در واقع میشه گفت به نوعی عصاره محتوای Hold the Dark رو در خودش داره. ****O unteachably after evil, but uttering truth****. به این مفهوم که همه انسان ها به طور ذاتی به دنبال شر هستن و فطرتی تاریک دارند اما در صورت رهنمون شدن به سمت سپیدی و آموزش صحیح، امکان رستگاری هم براشون وجود داره (که در واقع بخشی کلیدی از باورهای آیین کاتولیک رو نشون میده). ویلیام جیرالدی نویسنده رمان Hold the Dark (منبع اقتباس فیلمنامه) از این تک بیت شعر در مقدمه کتاب استفاده کرده. البته من چیز بیشتری نمیگم تا نکته ای از داستان لوث نشه.
------------------------------------------------
داستان فیلم در دسامبر سال 2004 رخ میده در روستایی دور افتاده در قلب ایالت آلاسکا. شخصیت ورنون اسلون (با بازی الکساندر اسکارشگُرد) از سربازان امریکاییه که در ابتدای داستان در کشور عراق مشغول انجام وظیفه ست و پس از مدتی از جنگ برمیگرده نزد همسرش، مِدورا اسلون (با بازی Riley Keough) . از این حیث و با توجه به احوالات درونی شخصیت ورنون و اتفاقاتی که در ادامه داستان رخ میده میتونیم فیلم رو دارای مضامین ضد جنگ بدونیم که این نکته ای مثبت به حساب میاد چون ورنون تنها شخصیت فیلمه که خیلی بیشتر از سایرین بهش پرداخته میشه (حتی بیشتر از شخصیت اصلی فیلم، راسل کُر، با بازی جفری رایت و همینطور خیلی خیلی بیشتر از شخصیت مدورا اسلون). یکی از نقاط ضعف اصلی فیلم هم همین پرداخت سطحی شخصیت های اصلی و فرعی فیلمه که منجر میشه به این نتیجه که شما درک درستی از کارهایی که از شخصیت ها در نقاط گوناگون فیلم نامه سر میزنه نخواهید داشت و مدام با خودتون میگید چرا؟ برای چی؟ انگیزه ش چی بود از این کار؟ خب بعد که چی؟! و انبوهی از این سوالات که رفته رفته هر چقدر به پایان مدت دو ساعته فیلم نزدیک میشیم نه تنها جواب مشخصی براشون پیدا نمیکنیم بلکه سوالات و ابهامات جدیدتری هم در ذهن بیننده شکل میگیره که با رسیدن به پایان باز فیلم باز هم جوابی یافت نمیشه برای خیلی هاشون و بیننده هاج و واج میمونه که اصلا چرا دو ساعت پای فیلم نشسته و حس میکنه به شعورش توهین شده. همین فیلم نامه و داستان پر از حفره و سوالات و ابهامات بی پاسخ باعث میشن من تماشای این فیلم رو حتی یک بار به کسی توصیه نکنم و شخصا امتیاز نسبتا ضعیف ------------- 4 ------------- رو براش کنار گذاشتم. از نقاط قوت فیلم میتونم به موسیقی سرد منتاسب با فضای اثر؛ نماهای برفی زیبا از طبیعت وحشی ایالت آلبرتا (که به جای آلاسکا انتخاب شده)؛ بازی های خوب شخصیت های اصلی (جفری رایت، الکساندر اسکارشگُرد و جیمز دیل) در حد توان فیلمنامه؛ و صدابرداری و صداگذاری قابل قبول (مخصوصا صدای برف و بوران) و اختصاص بخش قابل توجهی از زمان فیلم به سکوت و اجازه دادن به مخاطب برای لذت بردن از طبیعت وحشی فیلم اشاره کنم اما با تمام این ها همون نکات منفی که بالاتر نوشتم نمیذارن شما از یک جایی به بعد از دیدن فیلم لذت ببرین و حس میکنین دارین کار بیهوده ای انجام میدین. فیلم خوبی نبود...
از قسمت اولش خیییلی ضعیف تر بود
واقعا ارزش دیدن نداشت. حتی یک بار.
نه اکشنش قشنگ بود, نه کمدیش, نه داستانش که آبکی تر از قسمت اوله
ولی خب جلوه های ویژه ش خوبه نسبتا. خوش آب و رنگم هست فیلمش. بعضی از بازی ها هم خوبه (نه همه شون)
3 از 10
باید اعتراف کنم با وجود اینکه رفتارهای بریجت گرگوری یا همون وندی کروی (شخصیت مونث اصلی داستان) به شدت رو اعصابم بود (البته باید هم همینطور می بود و این نشون دهنده نمایش فوق العاده لیندا فیورنتینو در این فیلمه که چجوری استادانه با ژست ها و حرکات سر و چشم ها و اعضای بدن و طرز بیان دیالوگ ها تونست با احساسات بیننده بازی کنه) اما باید بگم یه فیلم بشدت خوب و راضی کننده بود با پیچش های داستانی مناسب و غافلگیری های متعدد و شخصیت پردازی بجا. همه چیز تو این فیلم سر جای خودشه. پایان فیلم هم از اون پایان های استادانه ست که فقط از یه ذهن جوشان بر میاد.
حتما این فیلم عالی رو ببینید. هر چند که احتمالا خانم ها بعد از اتمام فیلم احساس بهتری نسبت به اقایون داشته باشن!
من 9 از 10 میدم
خوب بود. نسبت به دو قسمت قبل و خصوصا قسمت اول که طبعا ضعیف تر بود ولی با توجه به چند تا سکانس جالب مثل گروه موزیک ماشین ها، مزرعه ی تراکتورهایی که نقش احشام رو دارن (صدای گاو درمیارن!) و کورس ماشین ها زیر نور ماه با چراغ خاموش و همینطور خلق مناظری زیبا در جاده های بین شهری (که با اینکه کاملا CGI هستن ولی نسبت به اثار قبلی دیزنی پیکسار پیشرفت فنی خوبی کردن و یه جاهایی اگه تصویرو نگه دارین خیلی شبیه واقعیتن) در کل تجربه خوبی بود اما دیگه زیادی دارن شیرشو میدوشن و به نظرم این دیگه قسمت آخر باشه بهتره. امیدوارم ادامه ش ندن یا لااقل یه ایده ناب داشته باشن برای ادانه ش
من 7 از 10 میدم
Election فیلمی بسیار خوب و در عین حال دارای نکات اخلاقی قابل توجهه که میتونه تقریبا هر طیفی از سینما دوستان رو راضی کنه. البته کمدی فیلم بیشتر به طنز گرایش داره تا اینکه مبتنی بر دیالوگ ها و موقعیت های خنده دار و فکاهی باشه بنابراین صرفا با دیدن کلمه ی کمدی در قسمت ژانر فیلم، انتظار تجربه ای خنده دار که پخش زمینتون کنه رو نداشته باشین.
امتیاز من 8 از 10
از جمله خصوصیات فیلم های الکساندر پین اینه که او معمولا در آثارش سعی میکنه بدون جانب داری خاصی، صرفا نقطه نظر افراد مختلف حاضر در فیلمنامه رو نسبت به وقایع فیلم نشون بده. در Election هم بر خلاف سایر فیلم های متمرکز بر زندگی دانش آموزی که اغلب دغدغه های سطحی نوجوون ها رو به تصویر میکشن، داستان یا لااقل بخش زیادی از اون از دیدگاه معلم مدرسه، جیم مک الیستر ( با بازی قانع کننده و روان Matthew Broderick که حالات چهره و نوع رفتارش حاکی از حالتی بین حیرت و نفرت و ترسه و بخوبی از پس نقشش بر اومده) روایت میشه.
فیلم دارای پنج راوی مختلفه. جیم مک الیستر، معلم ظاهرا محبوب و موجه مدرسه که سه بار برنده جایزه معلم سال شده، تریسی فلیک، دانش آموز خودخواه و جاه طلب و خرخون مدرسه که تو تمام فعالیت های مدرسه نقش موثر داره و همیشه میخواد اول باشه (با بازی زیبای Reese Witherspoon)، پل مِتسلِر، پسر خوش تیپ و محبوب و ورزشکار مدرسه (با بازی کریس کلاین که همیشه مصنوعی بازی میکنه و اینجام بازیش خوب نیست)، تَمی متسلر (خواهر همجنسگرای پل با بازی جسیکا کمپبل) و دَنی، همکار جیم، معلم دیگه ی مدرسه. تریسی و پل و تمی برای برنده شدن در رقابت انتخاب رییس شورای مدرسه با هم وارد نزاع میشن و در این بین، رابطه ی جیم و همسرش و دنی و همسرش هم دچار چالش هایی میشه و در نهایت، زندگی جیم مک الیستر برای همیشه تغییر میکنه.
شاید شخصیت تریسی فلیک برای خیلی از ما آشنا باشه. دانش اموز خرخونی که همیشه تو کلاس دستش بالاست و کفر همه رو در میاره. حتی خیلی از معلم ها رو کلافه میکنه. این حس تنفر رو از همون اول در نگاه و رفتار جیم میبینیم. ظاهرا جیم از دانش اموزهایی مثل تریسی حتی از دانش اموزان شیطون هم بیشتر نفرت داره چون معتقده افرادی مثل تریسی با له کردن دیگران به اوج میرسن و باید جلوشون رو گرفت و او هم تمام تلاشسو میکنه تا ترمز تریسی رو بکشه که اتفاقات جالبی رو به همراه داره
نحوه روایت صادقانه و بی طرف الکساندر پین و بازی های خوب و قوی اکثر بازیگران و ریتم مناسب فیلم که نه خیلی تند و نه کنده مطمئنا هر کسی رو راضی میکنه
دیدن این اثر رو به همه توصیه میکنم
بسیار عالی بود
امتیاز من 9 از 10 با ارزش دانلود بسیار بالا
مت ریوز نشون داده کارگردان کاربلدیه و خوب میدونه چطو فیلمش رو از یک بلاک باستر صِرف و سطحی به یک اثر عمیق و پرمعنی تبدیل کنه. به نظرم این فیلم میتونه تو 250 فیلم برتر imdb قرار بگیره. همون عنصری که Logan رو انقدر دوس داشتنی کرده در این فیلم هم وجود داره. شخصیت پردازی عالی. طوری که واقعا برای سزار و گروهش دل میسوزونین و به معنی واقعی باهاش همزاد پنداری میکنین. و هر چقدر از فیلم میگذره این احساس پیوند خوردن قوی تر میشه. حتی شخصیت منفی داستان یعنی سرهنگ هم (که شباهت زیادی به سرهنگ کرتس در اینک آخرالزمان فرانسیس فورد کاپولا داره و در تونل های زیر مجتمع قرنطینه هم به این فیلم ادای احترام میشه) کاملا منفی نیست و بخاطر پرداختن به پیشینه ی این شخصیت و فداکاری ای که برای نجات گونه ی خودش انجام داده در سکانسی که سرهنگ و سزار گفتگویی نسبتا طولانی دارن واقعا ابعاد جدیدی از شخصیت سرهنگ مشخص میشه و میفهمیم که حتی سرهنگ هم دلایل خاص و موجه خودش رو داره و صرفا یک وحشی بی رحم و کله خراب نیست
فیلم برداری عالیه. رنگ ها غنی و طبیعی هستن. و سکانس های برفی و کولاک فوق العاده ن. جلوه های ویژه در بالاترین سطح و موسیقی هم در برخی سکانس ها به تنهایی بار داستان رو به دوش میکشه
یک اثر بسیار زیبا و موندگار
در دیدنش شک نکنید. حتی اگه عاشق بلاک باسترهای پر زد و خورد هستین و با این انتظار به سمت فیلم میرین باز هم ناامید نمیشین چون قطعا War for the Planet of the Apes بهترین نسخه ی این سه گانه و بهترین فیلم مجموعه سیاره میمون ها در تمام زمان هاست
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اگه یادتون باشه در اوایل فیلم، داگلاس (جان مالکوویچ) در یکی از نظریه های توطئه ش اظهار میکنه که منشا این آشوب ها یک سلاح بیولوژیکیه که به اعتقاد خودش از کره شمالی یا ایران سرچشمه گرفته. خب اگه ما بر این فرضیه اتکا کنیم و اون رو درست بدونیم (هر چند عجیب و دور از ذهن)، به این نتیجه می رسیم که این سلاح مخوف برای مقابله با سربازان دشمن و ایجاد حس ترس و وحشت و ناامیدی شدید در میان اون ها و در نهایت وادار کردن اون ها به خودکشی ساخته شده و در واقع به گونه ای مهندسی ژنتیک روش انجام پذیرفته که فقط رو افراد سالم اثر مرگبار خودش رو بگذاره و نه بر روی دیوانه ها و روشن دل ها که هیچوقت به عنوان سرباز بسیج نخواهند شد و حتی بر روی زنان باردار (که شاید آسیب ندیدن شخصیت های مالوری و المپیا هم در زمان بارداریشون به همین دلیل باشه). البته این صرفا یک فرضیه هست و شایدم اصلا قضیه چیز دیگه ای باشه.
------------------------------------------------
تک خط شعری که در ابتدای فیلم نمایش داده میشه (بخشی از شعر The Wreck of Deutschland اثر شاعر بریتانیایی جرارد منلی هاپکینز) در واقع میشه گفت به نوعی عصاره محتوای Hold the Dark رو در خودش داره. ****O unteachably after evil, but uttering truth****. به این مفهوم که همه انسان ها به طور ذاتی به دنبال شر هستن و فطرتی تاریک دارند اما در صورت رهنمون شدن به سمت سپیدی و آموزش صحیح، امکان رستگاری هم براشون وجود داره (که در واقع بخشی کلیدی از باورهای آیین کاتولیک رو نشون میده). ویلیام جیرالدی نویسنده رمان Hold the Dark (منبع اقتباس فیلمنامه) از این تک بیت شعر در مقدمه کتاب استفاده کرده. البته من چیز بیشتری نمیگم تا نکته ای از داستان لوث نشه.
------------------------------------------------
داستان فیلم در دسامبر سال 2004 رخ میده در روستایی دور افتاده در قلب ایالت آلاسکا. شخصیت ورنون اسلون (با بازی الکساندر اسکارشگُرد) از سربازان امریکاییه که در ابتدای داستان در کشور عراق مشغول انجام وظیفه ست و پس از مدتی از جنگ برمیگرده نزد همسرش، مِدورا اسلون (با بازی Riley Keough) . از این حیث و با توجه به احوالات درونی شخصیت ورنون و اتفاقاتی که در ادامه داستان رخ میده میتونیم فیلم رو دارای مضامین ضد جنگ بدونیم که این نکته ای مثبت به حساب میاد چون ورنون تنها شخصیت فیلمه که خیلی بیشتر از سایرین بهش پرداخته میشه (حتی بیشتر از شخصیت اصلی فیلم، راسل کُر، با بازی جفری رایت و همینطور خیلی خیلی بیشتر از شخصیت مدورا اسلون). یکی از نقاط ضعف اصلی فیلم هم همین پرداخت سطحی شخصیت های اصلی و فرعی فیلمه که منجر میشه به این نتیجه که شما درک درستی از کارهایی که از شخصیت ها در نقاط گوناگون فیلم نامه سر میزنه نخواهید داشت و مدام با خودتون میگید چرا؟ برای چی؟ انگیزه ش چی بود از این کار؟ خب بعد که چی؟! و انبوهی از این سوالات که رفته رفته هر چقدر به پایان مدت دو ساعته فیلم نزدیک میشیم نه تنها جواب مشخصی براشون پیدا نمیکنیم بلکه سوالات و ابهامات جدیدتری هم در ذهن بیننده شکل میگیره که با رسیدن به پایان باز فیلم باز هم جوابی یافت نمیشه برای خیلی هاشون و بیننده هاج و واج میمونه که اصلا چرا دو ساعت پای فیلم نشسته و حس میکنه به شعورش توهین شده. همین فیلم نامه و داستان پر از حفره و سوالات و ابهامات بی پاسخ باعث میشن من تماشای این فیلم رو حتی یک بار به کسی توصیه نکنم و شخصا امتیاز نسبتا ضعیف ------------- 4 ------------- رو براش کنار گذاشتم. از نقاط قوت فیلم میتونم به موسیقی سرد منتاسب با فضای اثر؛ نماهای برفی زیبا از طبیعت وحشی ایالت آلبرتا (که به جای آلاسکا انتخاب شده)؛ بازی های خوب شخصیت های اصلی (جفری رایت، الکساندر اسکارشگُرد و جیمز دیل) در حد توان فیلمنامه؛ و صدابرداری و صداگذاری قابل قبول (مخصوصا صدای برف و بوران) و اختصاص بخش قابل توجهی از زمان فیلم به سکوت و اجازه دادن به مخاطب برای لذت بردن از طبیعت وحشی فیلم اشاره کنم اما با تمام این ها همون نکات منفی که بالاتر نوشتم نمیذارن شما از یک جایی به بعد از دیدن فیلم لذت ببرین و حس میکنین دارین کار بیهوده ای انجام میدین. فیلم خوبی نبود...
واقعا ارزش دیدن نداشت. حتی یک بار.
نه اکشنش قشنگ بود, نه کمدیش, نه داستانش که آبکی تر از قسمت اوله
ولی خب جلوه های ویژه ش خوبه نسبتا. خوش آب و رنگم هست فیلمش. بعضی از بازی ها هم خوبه (نه همه شون)
3 از 10
دو تا مثال بارزش:
1. ارباب حلقه ها
2. بتمن (نولان)
حتما این فیلم عالی رو ببینید. هر چند که احتمالا خانم ها بعد از اتمام فیلم احساس بهتری نسبت به اقایون داشته باشن!
من 9 از 10 میدم
من 7 از 10 میدم
8 از 10
امتیاز من 8 از 10
از جمله خصوصیات فیلم های الکساندر پین اینه که او معمولا در آثارش سعی میکنه بدون جانب داری خاصی، صرفا نقطه نظر افراد مختلف حاضر در فیلمنامه رو نسبت به وقایع فیلم نشون بده. در Election هم بر خلاف سایر فیلم های متمرکز بر زندگی دانش آموزی که اغلب دغدغه های سطحی نوجوون ها رو به تصویر میکشن، داستان یا لااقل بخش زیادی از اون از دیدگاه معلم مدرسه، جیم مک الیستر ( با بازی قانع کننده و روان Matthew Broderick که حالات چهره و نوع رفتارش حاکی از حالتی بین حیرت و نفرت و ترسه و بخوبی از پس نقشش بر اومده) روایت میشه.
فیلم دارای پنج راوی مختلفه. جیم مک الیستر، معلم ظاهرا محبوب و موجه مدرسه که سه بار برنده جایزه معلم سال شده، تریسی فلیک، دانش آموز خودخواه و جاه طلب و خرخون مدرسه که تو تمام فعالیت های مدرسه نقش موثر داره و همیشه میخواد اول باشه (با بازی زیبای Reese Witherspoon)، پل مِتسلِر، پسر خوش تیپ و محبوب و ورزشکار مدرسه (با بازی کریس کلاین که همیشه مصنوعی بازی میکنه و اینجام بازیش خوب نیست)، تَمی متسلر (خواهر همجنسگرای پل با بازی جسیکا کمپبل) و دَنی، همکار جیم، معلم دیگه ی مدرسه. تریسی و پل و تمی برای برنده شدن در رقابت انتخاب رییس شورای مدرسه با هم وارد نزاع میشن و در این بین، رابطه ی جیم و همسرش و دنی و همسرش هم دچار چالش هایی میشه و در نهایت، زندگی جیم مک الیستر برای همیشه تغییر میکنه.
شاید شخصیت تریسی فلیک برای خیلی از ما آشنا باشه. دانش اموز خرخونی که همیشه تو کلاس دستش بالاست و کفر همه رو در میاره. حتی خیلی از معلم ها رو کلافه میکنه. این حس تنفر رو از همون اول در نگاه و رفتار جیم میبینیم. ظاهرا جیم از دانش اموزهایی مثل تریسی حتی از دانش اموزان شیطون هم بیشتر نفرت داره چون معتقده افرادی مثل تریسی با له کردن دیگران به اوج میرسن و باید جلوشون رو گرفت و او هم تمام تلاشسو میکنه تا ترمز تریسی رو بکشه که اتفاقات جالبی رو به همراه داره
نحوه روایت صادقانه و بی طرف الکساندر پین و بازی های خوب و قوی اکثر بازیگران و ریتم مناسب فیلم که نه خیلی تند و نه کنده مطمئنا هر کسی رو راضی میکنه
دیدن این اثر رو به همه توصیه میکنم
امتیاز من 9 از 10 با ارزش دانلود بسیار بالا
مت ریوز نشون داده کارگردان کاربلدیه و خوب میدونه چطو فیلمش رو از یک بلاک باستر صِرف و سطحی به یک اثر عمیق و پرمعنی تبدیل کنه. به نظرم این فیلم میتونه تو 250 فیلم برتر imdb قرار بگیره. همون عنصری که Logan رو انقدر دوس داشتنی کرده در این فیلم هم وجود داره. شخصیت پردازی عالی. طوری که واقعا برای سزار و گروهش دل میسوزونین و به معنی واقعی باهاش همزاد پنداری میکنین. و هر چقدر از فیلم میگذره این احساس پیوند خوردن قوی تر میشه. حتی شخصیت منفی داستان یعنی سرهنگ هم (که شباهت زیادی به سرهنگ کرتس در اینک آخرالزمان فرانسیس فورد کاپولا داره و در تونل های زیر مجتمع قرنطینه هم به این فیلم ادای احترام میشه) کاملا منفی نیست و بخاطر پرداختن به پیشینه ی این شخصیت و فداکاری ای که برای نجات گونه ی خودش انجام داده در سکانسی که سرهنگ و سزار گفتگویی نسبتا طولانی دارن واقعا ابعاد جدیدی از شخصیت سرهنگ مشخص میشه و میفهمیم که حتی سرهنگ هم دلایل خاص و موجه خودش رو داره و صرفا یک وحشی بی رحم و کله خراب نیست
فیلم برداری عالیه. رنگ ها غنی و طبیعی هستن. و سکانس های برفی و کولاک فوق العاده ن. جلوه های ویژه در بالاترین سطح و موسیقی هم در برخی سکانس ها به تنهایی بار داستان رو به دوش میکشه
یک اثر بسیار زیبا و موندگار
در دیدنش شک نکنید. حتی اگه عاشق بلاک باسترهای پر زد و خورد هستین و با این انتظار به سمت فیلم میرین باز هم ناامید نمیشین چون قطعا War for the Planet of the Apes بهترین نسخه ی این سه گانه و بهترین فیلم مجموعه سیاره میمون ها در تمام زمان هاست