«روبرتا گلس» (آرکت)، زن بیست و هشت ساله ای است که با شوهر بی تفاوتش، «گری» (بلوم)، زندگی کسالت باری دارد. او از طریق آگهی های دوست یابی روزنامه ها، می کوشد راه خلاصی برای خود پیدا کند و جذب یک سری آگهی می شود که نویسنده شان در پی دختری به نام «سوزان» (مادونا) است...
آدم کشي حرفه اي به نام «لئون» (رنو) در آپارتماني در محله ي ايتاليايي هاي نيويورک زندگي مي کند. «استانسفيلد» (اولدمن)، مأمور فاسد پليس، تمام خانواده ي همسايه را مي کشد و تنها دختر دوازده ساله شان، «ماتيلدا» (پورتمن) که براي خريد بيرون رفته جان سالم به در مي برد.«ماتيلدا» به «ليون» پناه مي برد و خيلي زود اين دو با يک ديگر دوست مي شوند...
در شب کریسمس، یک آدمکش وارد کلیسا میشود تا گناهانش را به یک کشیش اعتراف کند. در حالی که در ابتدا به نظر میرسد که اعترافکننده یک ماشین کشتار شیطانی و خونسرد است و کشیش داور نهایی خیر، با آشکار شدن سفر اعترافکننده، مشخص میشود که هر دو مرد بسیار پیچیدهتر از آن چیزی هستند که هر دو میتوانستند تصور کنند.