« هانرى وردو » ( چاپلين ) كارمند بانك اهل پاريس ، با بروز بحرانهاى اقتصادى در سالهاى دههى 1930 ، براى تأمين معاش خانواده مجبور مىشود به هر كارى دست بزند . او سرانجام ، كشتن پير دخترهاى پولدار را بهتر از بقيهى كارها مىيابد .
لورد فرانسه ، سال 1858."برنادت سوبيرو" ، دختر دهقانزاده اى است كه با اعضاى خانوادهاش در زندان شهر زندگى مىكند. يك روز « برنادت » هنگام جمع كردن هيزم ، « مريم باكره » ( دارنل ) را در غارى مىبيند. « مريم مقدس » از او مىخواهد كه كف غار را بِكند تا به آبِ شفابخش برسد ...