سه برادر پس از بازگشت به جنگلی که پدرشان را کشته بودند، با خالی بودن گور او روبرو میشوند. این اتفاق باعث میشود که ترس و بدگمانی بین آنها حاکم شده و وفاداری یکدیگر را زیر سوال ببرند که پیامدهای جبرانناپذیری به دنبال دارد.
النا و جیک در شب سال نو به طور اتفاقی باهم ملاقات می کنند و در مورد اینکه کدامشان باید با تاکسی برود بحث می کنند. با این حال، به جای اینکه راه حل های جداگانه خود را برای به اشتراک گذاشتن تاکسی طی کنند، آنها یک رابطه عاشقانه را شروع می کنند و...