رونا که در لندن، زندگی پر فراز و نشیبی را تجربه کرده بود، اینک در تلاش است تا زخمهای روحی گذشته را التیام بخشد. او برای یافتن آرامش، به زادگاهش، جزایر اورکنی در اسکاتلند بازمیگردد. طبیعت بکر و زیبایی این جزایر، امیدوارکنندهترین پناهگاه برای او به نظر میرسد.
پس از مرگ مشکوک برادرش، یک کشیش، به صومعه کوه ناجی در اسکاتلند سفر می کند تا بفهمد واقعا چه اتفاقی افتاده است. زمانی که او آنجا می رسد، قتل، توهین به مقدسات و حقیقتی آزاردهنده درباره گذشته خود را کشف می کند...