داستان زندگی جاسینتو، گاوباز بازنشسته ای که به سختی با برادرزاده اش، پپوته، زندگی می کند. روزی از روزها نامه ای دریافت می کند که در آن به او اطلاع داده می شود که طبق یک توافق قدیمی او باید در یک مراسم گاوبازی ساختگی که در آن روزی را بزرگداشت میدانند و در لاس جشن گرفته می شود، شرکت کند...
مارسلینو یتیمی است که در یک صومعه بزرگ می شود. یک روز وقتی او غذای کوچک خود را در اتاقی پر از چیزهای قدیمی می خورد، تکه ای از نان خود را به یک مجسمه چوبی قدیمی عیسی می دهد - که در واقع نان را می گیرد و می خورد و ...