داستان زندگی جاسینتو، گاوباز بازنشسته ای که به سختی با برادرزاده اش، پپوته، زندگی می کند. روزی از روزها نامه ای دریافت می کند که در آن به او اطلاع داده می شود که طبق یک توافق قدیمی او باید در یک مراسم گاوبازی ساختگی که در آن روزی را بزرگداشت میدانند و در لاس جشن گرفته می شود، شرکت کند...
پروفسور خورخه سرا همیلتون، متخصص آمریکایی بمب اتم، از وظایف مهم خود فرار میکند تا به صورت ناشناس در کالابوخ، یک روستای کوچک و آرام اسپانیایی در سواحل مدیترانه، پناه بگیرد. ساکنان روستا، که از شهرت مهمان خود بیخبرند، وقت خود را صرف کارهای ساده روزمره خود میکنند. پروفسور همیلتون خوشبرخورد، نه تنها به خوبی با مردم روستا کنار میآید...
رهبران دهکده فوئنتسیلا در جستجوی راههایی برای تقویت اقتصاد محلی، امید خود را به یک آبگرم بستهاند که زمانی مقصد محبوبی بود، اما از آن زمان به روزهای سختی رسیده است...
مارسلینو یتیمی است که در یک صومعه بزرگ می شود. یک روز وقتی او غذای کوچک خود را در اتاقی پر از چیزهای قدیمی می خورد، تکه ای از نان خود را به یک مجسمه چوبی قدیمی عیسی می دهد - که در واقع نان را می گیرد و می خورد و ...