رشاد و آنی برای گذراندن تعطیلات با پسرعموها و دخترعموهای رشاد، جونیور و آرتا، به داگلاس، جورجیا می روند. با این حال، این سفر کمی بیشتر از چیزی است که آنها انتظارش را داشتند، به ویژه پس از فاش شدن یک عشق قدیمی و یک راز خانوادگی.
پریسیلا سرانجام شغل رویاهایش را بدست آورد تا بتواند دختر کوچک خود را به دانشگاه بفرستد اما بعداً به رازی تاریک پی می برد که می تواند بنیان عقاید مسیحی خانواده آنها را متزلزل کند...
با یک شغل پیشرفته و هیجان انگیز در رادیو و عشق زندگی اش در کنارش، رین ویلکینز احساس میکند که آماده است تا جهان را به تسخیر خود درآورد. با این حال، یک تغییر غیرمنتظره در طول فصل تعطیلات زندگی او را بهم میزند . اکنون او باید ارزش واقعی عشق را یاد بگیرد...