باسکین همیلتون واگنی را در میان ناآکجا آباد هدایت میکند و اهمیت زیادی به همراهانش که باید اسکورتشان کند میدهد اما از طرف دیگر امیدوار است معمای قتل برادرش را توسط یکی از مسافرین حل کند...
تام( گرگی) لاوری، صاحب بار زد رنچ، تحمل سرک کشیدن در زندگی اش را ندارد. وقتی که میشنود که مهاجرین به دره ای که او زندگی میکند آمده اند، میرود که مانع از ماندن آنها شود، اما وقتی زنی جوان به نام مری دیویس را میبیند، نظرش عوض میشود...