فیلکس گراند، مردی خسیس و ثروتمند، در خانهی سادهای در ساومور با همسر و دخترش زندگی میکند. او نمیخواهد ثروت خود را به خطر بیندازد، بنابراین با خواستگاران جوان و زیبا برای ازدواج با دخترش مخالفت میکند. ورود ناگهانی برادرزادهی او، یک دنبالهرو پاریسی یتیم و ورشکسته، زندگی دختر جوان را تغییر میدهد.
مسکو, 1952. آنا به کرملین برده می شود و در آنجا باید استانلین را درمان کند. او به هر قیمتی که شده باید این راز را مخفی نگاه دارد و رابطه اش را با رئیسش خوب کند و...