عموی ربکا، هری، او را پیش عمه میراندا میگذارد که او را از معاشرت با مجریان منع میکند. اما همسایهاش، آنتونی کنت، یک استعدادیاب است که مخفیانه زمینه را برای گویندگی رادیو برای ربکا فراهم میکند.
وقتی که الیزابت لوید زیبا برای ازدواج با یک سرباز شمالی بنام جک شرمن از خانه متواری میشود پدرش که کلنل سابق ایالات جنوب در جنگ های داخلی بوده ، قسم میخورد که هرگز با او صحبت نخواهد کرد. چند سال میگذرد و الیزابت همراه با دخترکوچکش به خانه پدری باز میگردد...