در طول یک تابستان بسیار گرم، لوسیا در یک کمپ کلیسایی در سیسیل داوطلب می شود، اما ورود یک خادم کلیسا جذاب که به زودی کشیش می شود، برنامه های او را برای همیشه مختل می کند...
از روی صحنه وینیل، در رم، میشلا ژیرو حقیقت خود را از طریق دیدگاه قوی و تحقیرآمیز که همیشه او را متمایز کرده است ابراز می کند، وی به تنهایی در مقابل بینندگان خود ایستاده است...
سه سال بعد، آنتونیو و لوکا دوباره همدیگر را میبینند. آنتونیو که یک شیرینیپز موفق شده، هنوز هم عاشق لوکا است، اما لوکا اکنون با تانکرادی نامزد کرده است. آنتونیو مطمئن است که سرنوشت آنها را دوباره به هم رسانده تا به یکدیگر کمک کنند.