یک نویسنده به خاطر یک اقدام دیوانهوار و غیرمنتظره به زندان میافتد، جایی که با چند زندانی جوان آشنا میشود. پس از آزادی، این نویسنده و زنان دیگر دوستیشان را حفظ میکنند، پیوندی اصیل که هیچکس دیگری قادر به درکش نخواهد بود.
اوندینا، زنی جوان، شاد و تابناک است. او با آلکسیا زندگی میکند و آنها عاشق یکدیگر هستند. عشقشان پرشور و صمیمی است. اما روزی آلکسیا به یونان، سرزمین مادریاش، سفر میکند و دیگر باز نمیگردد.