بچه های فرانکلین برای کریسمس به خانه می آیند و متوجه می شوند که خانه دوران کودکی و تجارت خانوادگی آنها در خطر است. در حالی که سعی می کنند خانه و فروشگاه اسباب بازی خود را نجات دهند، ارزش های اصلی عشق، خانواده و روحیه کریسمس را دوباره کشف می کنند...
فی عمر، یک مدیر بازاریابی موفق در آتلانتا است که علیرغم پیشرفت در کار، در زندگی عاطفی خود با شکست مواجه شده است. او پس از بهم خوردن رابطهاش با رندال (که حاضر به تعهد نبود) و تجربهی قرارهای ناموفق بعدی، در نهایت با بیمیلی قبول میکند که دوباره با رندال ملاقات کند.