این داستان درباره زنی است که مادرش را به تازگی از دست داده و هنوز شدیداً به او وابسته است، تا جایی که گمان میکند میتواند با او حرف بزند. او تصمیم میگیرد تابستان را در خانهاش در کاداکس سپری کند تا به آرامش برسد.
مونسه، زنی مطلقه، برای آخرین بار تصمیم میگیرد تا با خانوادهاش که مدتی است او را نادیده گرفتهاند، دور هم جمع شود و از این فرصت نهایت استفاده را ببرد.