ملیسا و اوسانگ دو زن هستند که در بازار سیاه لوازم ج.ن.س.ی به همراه خدمات اضافی می فروشند. زندگی ملیسا زمانی تغییر می کند که دوست پسر قدیمی اش به عنوان مشتری به سراغش می آید و می خواهد دوباره با او باشد.
طلا پس از ماه ها ناپدید شدن دوباره ظاهر می شود. ماشین او در منطقه ای دورافتاده خراب می شود. او در خانه ای با افراد عجیب و غریب آشنا می شود. وقتی در ماشینش از خواب بیدار می شود، می پرسد که آیا این رویا بوده یا واقعیت.
سال، یک استاد، در نزدیکی یک مغازه خودرو حرکت می کند. آرنل، تعمیرکار، پس از اینکه ماشینش را برای تعمیر می آورد، جذب او می شود. رابطه آنها توسعه مییابد، اما زمانی که آرنل در مغازه کار میکند، با چالشهایی مواجه میشوند.
یک زوج ثروتمند معمولاً با انجام یک سری بازی، رابطه خود را طعمدار میکنند. اما هنگامی که آنها با مجموعه جدیدی از "همبازی" - یک زوج محافظه کار آشنا می شوند، بازی آنها چالش برانگیزتر می شود...