نوجوان سرکش، کلوتار، دلباختهی همکلاسیاش جکی میشود، اما خشونتهای گروهی او را به مسیری تاریک میکشاند. پس از سالها، این دو عاشق نگونبخت متوجه میشوند که سرنوشت همواره آنان را به یکدیگر بازمیگرداند.
پسری به نام موئیز پس از ترک شدن در دوران نوزادی، توسط یک پرستار در جزیره مایوته بزرگ شده است. پرستار او را تنها بزرگ کرده و به او عشق و محبت بیش از حدی عرضه کرده است. پس از مرگ پرستار، موئیز به دنبال یافتن هویت خود و رسیدن به جایگاه خود در جامعه، به دنبال گروهی از نوجوانان محلی میپیوندد...