داستان این فیلم در زمان جنگ جهانی اول رخ میدهد. دکتر زورزی در درمانگاهی مشغول مداوای سربازان است، اما با رقابت دکتر جولیو و علاقهی هر دوی آنها به پرستار آنا روبرو میشود. همزمان با شیوع آنفلوآنزای اسپانیایی، اوضاع پیچیدهتر میشود.
هنگامی که لورنزو پس از یک حمله قلبی از بیمارستان مرخص می شود ، با میکلا ملاقات میکند که خودش را در آپارتمانش حبس کرده است. لورنزو تصمیم می گیرد به او کمک کند و این دو شروع به ایجاد دوستی می کنند...