داستان این فیلم در زمان جنگ جهانی اول رخ میدهد. دکتر زورزی در درمانگاهی مشغول مداوای سربازان است، اما با رقابت دکتر جولیو و علاقهی هر دوی آنها به پرستار آنا روبرو میشود. همزمان با شیوع آنفلوآنزای اسپانیایی، اوضاع پیچیدهتر میشود.
هنگامی که لورنزو پس از یک حمله قلبی از بیمارستان مرخص می شود ، با میکلا ملاقات میکند که خودش را در آپارتمانش حبس کرده است. لورنزو تصمیم می گیرد به او کمک کند و این دو شروع به ایجاد دوستی می کنند...
تورین،اواخر دهه پنجاه میلادی.دو برادر از سیسیل مهاجرت می کنند.برادر بزرگتر به سختی کار می کند تا برادر کوچکترش درس خواند و از فقر رها شود.اما او علاقه ای به مدرسه نداشته و می خواهد کار کند.پس از مدتی او مدرک خود را می گیرد اما ناگهان اتفاق بدی می افتد و...
بلافاصله پس از سقوط کمونیسم در آلبانی، دو ایتالیایی به آنجا میروند تا با ایجاد یک شرکت جعلی، پولهای سرمایهگذاری را اختلاس کنند. آنها یک زندانی سیاسی سابق را به عنوان رئیس/عامل سقوط انتخاب میکنند که معلوم میشود بیش از آنچه به نظر میرسد، شرور است.
به پلیس آنتونیو دستور داده میشود که رزتا ۱۱ ساله و برادرش لوسیانو را از میلان به پرورشگاهی در سیسیل ببرد. مادر آنها به جرم مجبور کردن رزتا به فحشا زندانی شده است. آنتونیو که تمایلی به این کار ندارد، خیلی زود یاد میگیرد که با بچهها همدردی کند.
امیلیو نوجوانی باهوش و درونگرا است که با عدم تحمل رابطه محرمانه پدرش داریو، استاد دانشگاه چپگرا، و دانشجوی سابقش جولیا زندگی میکند. وقتی ساندرو فراری، معشوق جولیا، در یک ایست بازرسی کشته میشود، امیلیو به پلیس میگوید که چگونه این مرد جوان به خانه آنها رفت و آمد میکرده است.