لوآنا و هوگو همکلاسی هستند و عاشق یکدیگرند. اما وقتی مادربزرگ هوگو و پدر لوآنا تصمیم میگیرند با هم قرار بگذارند و با هم زندگی کنند، همه چیز برای این زوج جوان پیچیده میشود.
پدرو پائولو، مردی میانسال، تصمیم می گیرد که به عنوان راننده تاکسی کار کند. او با ماشین قدیمی خود، یک اوپلا دهه 80، شروع به کار می کند. اما چیزی که او انتظار نداشت این بود که مسافرانی سوار کند که بتوانند زندگی او را تغییر دهند...
جوکا والنت، مردی که به دلیل شیفتگی دائمیاش، هرگز به داشتن یک رابطه جدی فکر نمیکند، زندگیاش به کلی تغییر میکند. این اتفاق زمانی رخ میدهد که یکی از دوستدخترهای سابق آمریکاییاش، نوزادی را نزد او رها کرده و ناپدید میشود.