در عصر حجر، گروهی از انسانهای اولیه که از هم جدا شدهاند برای یافتن سرزمینی جدید به هم میپیوندند. اما زمانی که آنها به یک موجود اهریمنی و مرموز مشکوک میشوند که آنها را شکار میکند، این گروه مجبور به مقابله با خطری میشوند که هرگز تصور نمیکردند...
جان خانوادهاش را به یک شهر روستایی نقل مکان میکند، با همسایه مرموزش تامی که رازهای تاریکی را پنهان میکند، دوست میشود. علاقه جان به تامی با مشکوک شدن همسرش فیونا بیشتر میشود و این امر منجر به افشای خطرناک حقایق پنهان و خشم سرکوبشدهاش میشود.