لونت، جوانی که مدیریت زنجیرهای از رستورانهای معروف آدانا را بر عهده دارد، با اکراه در جشن مجردی غافلگیرانهای که صراف، دوست دوران کودکیاش، ترتیب داده است، شرکت میکند. این اتفاق، نقطه عطفی در زندگی او رقم میزند. سرنوشت، باهر، زنی فقیر، افسرده و گرفتار در مشکلات زندگی که با سه برادر کاغذساز خود زندگی میکند را به مسیر لونت هدایت میکند.
علی کمال و واهی، دو همدم دوران کودکی، با اشتیاقی وصفناپذیر، رو به سوی ساخت فیلمی برای یاشیلچام نهادند. در آن عصر طلایی سینما که یاشیلچام بر اوج شکوه خود میدرخشید، این دو دوست سادهدل گمان میبردند که رسیدن به این آرزو کار دشواری نیست. اما خیلی زود، پیچیدگیهای نهفته در صنعت سینما و بهویژه یاشیلچام، رویاهای شیرین آنها را به چالش کشید.