گابریل در ۱۲ سالگی مورد سوء استفاده جنسی پدر وینسی، مدیر مدرسه قرار گرفت. پانزده سال بعد، هنوز تحت تأثیر این اتفاق ناگفته رنج میکشد. گابریل که دائماً گرفتار این گذشته تلخ است، اسلحهای میخرد و در نزدیکی مدرسه شبانهروزی سکونت میکند که کشیش هنوز هم مدیر آنجاست.....
رابطه دوستانه عجیب و فوق العاده ای مابین یک تاجر و پسری مبتلا به سندرم داون شکل میگیرد. در ابتدا "هری" که فروشنده ای مشغول است اما زندگی اجتماعی مزخرفی دارد در تلاش است که پسر را از خود دور کند اما هرچه میگذرد و او را بیشتر میشناسد رابطه ی بهتری با او برقرار میکند.
همه «توما»ی جوان (گوده) را «توتو» صدا می زنند. «توتو» معتقد است که به هنگام تولد با پسر همسایه، «آلفرد» ـ که در همان روز و در همان بیمارستان به دنیا آمده ـ عوض شده است و تمام اتفاقات ناخوش آیند زندگی اش ـ از جمله علاقه اش به خواهرش، «آلیس» (بلانک) و مرگ ناگهانی پدرش ـ از همین اشتباه سرچشمه گرفته اند.