در تابستان سال 1915،"ژان رنوار" پسر نقاش امپرسیونیست پرآوازه فرانسوی "پیر آگوست" پس از مجروح شدن در جنگ جهانی اول به خانه باز می گردد."آندره" زنی جوان رابطه پدر و پسر را دوباره زنده کرده و زندگیشان را تغییر می دهد...
زنی از زمانی که مادرش خودکشی کرده دوران کودکی سختی را پشت سر گذاشته است. او بیشتر عمر خود را در یتیم خانه گذراند و به عنوان یک جنایتکار کوچک در پاریس امرار معاش می کند. حالا او می خواهد گذشته اش را باز کند و پدرش را پیدا کند...
در اواخر قرن هفدهم،”آقای دو سنت کلمبو” متوجه می شود که در مدت غیبتش همسرش را از دست داده.در غم از دست دادن همسرش،او خانه ای کوچک در باغش ساخته و زندگی اش را وقف موسیقی و دو دخترش می کند.شایعاتی درباره او و موسیقی اش پخش شده و حتی به دربار “لویی چهاردهم” می رسد و …
همه «توما»ی جوان (گوده) را «توتو» صدا می زنند. «توتو» معتقد است که به هنگام تولد با پسر همسایه، «آلفرد» ـ که در همان روز و در همان بیمارستان به دنیا آمده ـ عوض شده است و تمام اتفاقات ناخوش آیند زندگی اش ـ از جمله علاقه اش به خواهرش، «آلیس» (بلانک) و مرگ ناگهانی پدرش ـ از همین اشتباه سرچشمه گرفته اند.
زمانی که یک شهر کوچک تعدادی از شهروندان خود را طی قتل عام هایی وحشتناک از دست می دهد، بازرس "جین لاواردین" به آنجا فرستاده می شود تا درمورد ماجرا تحقیق کند. مضنون های اصلی قتلها یک مادر بی رحم و پسر آزار دیده اش می باشند که در اداره پست مشغول می باشند و...
«لویی» (بلموندو)، میلیونر صاحب مزارع تنباکو در جزیره ی رونیون، از طریق ستون همسریابی روزنامه، با دختری به نام «ژولی» (دنوو) آشنا شده و حالا منتظر ورود او با کشتی بخاری «میسی سیپی» است. اما بر خلاف انتظار او، دختر بسیار ملیحی از راه می رسد…
در جریان مراسم ازدواج »ژولی« (مورو) و »داوید« (روسو)، پنج مرد به طور اتفاقی باعث کشته شدن »داوید« روی پله های کلیسا می شوند. »ژولی« ابتدا قصد خودکشی دارد، اما نزدیکانش مانع او می شوند. سپس تصمیم می گیرد از آن پنج مرد انتقام بگیرد.
یکی از اعضای سابق نیروی مقاومت فرانسه "منون" را از دستان روستائیانی که می خواهند او را به اتهام همکاری با نازیها مجازات کنند نجات می دهد. آنها به پاریس می گریزند و...