“هولی رو” از زندگی قبلی خود بازنشسته شده و آنرا کنار گذاشته است.”شای رایان” نوجوانی فراری و افسرده که اولین شب کاری خود را سپری می کند با او برخورد می کند و آنها وارد یک بازی خطرناک می شوند…
ماریسا ایروین برای بردن پسر خردسالش میلو از اولین قرار بازیاش از راه میرسد، اما زنی که در را باز میکند، مادری نیست که او بشناسد. او میلو را ندارد و هرگز چیزی در مورد او نشنیده است. همانطور که بدترین کابوس هر پدر و مادری شروع به آشکار شدن میکند، سوالات جدید منجر به اسرار عمیقی میشود و شکافهایی را در دنیای به ظاهر بینقص ایروین آشکار میکند تا اینکه همه چیز از هم میپاشد.
این داستان ویویان کانینگهام را دنبال میکند که با تحمل فجایع کمدی خود مانند سوختن تصادفی کامیون غذای وگان برادرش با بخار، به افرادی کمک میکند که خیلی ...