در شبی بارانی، زنی به نام لیانگ وارد یک کافی شاب به نام کافه ۶ می شود و صاحب مغازه بعد از گذشت دقایقی متوجه می شود که خانم لیانگ به تازگی با دوست پسر خود به هم زده است و حالا دوست پسرش به خارج از کشور رفته است …
مقوله عشق یکی از محبوب ترین ژانرهای مورد پسند تماشاگران است و در این فیلم سعی شده تا بُعد جدیدی از عشق به نمایش عموم در آید. در این فیلم به عشق پسر و دختری پرداخته می شود که در دوران کنکور با یکدیگر آشنا شده و بعد از پذیرفتن در دانشگاه مجبورند تا از لحاظ مکانی از یکدیگر جدا شوند. در این فیلم سختی های عشق های از راه دور به خوبی بیان شده و در سکانس هایی بُعد روان شناس گونۀ اثرات و سختی های این نوع عشق نیز به نمایش گداشته شده است. شاید برخی ها به دنبال نتیجه گیری و شاهد پایان خوش برای فیلم ها باشند ولی در این پروژه سینمایی شاهد یک پایان باز خواهیم بود. فیلم با ظرافت خاصی تولید شده که یقینا احساس تماشاگر را نیز به وَجد می آورد. یکی دیگر از مزیت های این پروژه را می توان به بیان ساده داستان و عدم پیچیدگی در فیلمنامه نسب داد که فهم داستان و نتیجه گیری را برای تماشاگران آسان می کند.
"آندرا ساچز" روزنامه نگار ساده ای است که به تازگی فارق التحصیل شده است.او به عنوان دستیار دوم "میراندا پرایستلی" مدیر اجرایی بی رحم و جدی یک مجله مد استخدام می شود. رویای "آندرا" تبدیل شدن به یک رونامه نگار ماهر و روبرو شدن با چالش در شغل حرفه اش است .دستیار اول "میراندا" توصیه هایی درباره طرز رفتارش به "میراندا" می کند...
الیو دختر ۱۷ سالهی دبیرستانی است که به دوستش دروغ میگوید. او میگوید که با یک پسر رابطه داشته و نجابت خود را از دست دادهاست. این خبر به زودی در همهجای مدرسه پخش میشود، به طوری که همه فکر میکنند او یک فاحشه است و …
«آلیسون اسکات» بعد از ترفیع گرفتن در شغلش، همراه خواهر بزرگترش در یک کلوب جشن می گیرند. در آنجا آلیسون با مردی بنام «بن استون» آشنا میشود و وقتی که مشغول صحبتند، خواهر آلیسون که کاری برایش پیش آمده آنجا را ترک می کند. اما آلیسون و بن با هم می مانند، و در حالت مستی، تمام شب را به خوش گذرانی می پردازند. هشت هفته بعد آلیسون می فهمد که...
داستان درباره دو متخصص به نامهای «دیلان» و «جیمی» است که به دلیل مشغله فرصتی برای یافتن دوست و همراه ندارند. آنها توافق می کنند که ارتباط نزدیک و بی قید و شرطی داشته باشند...
«جرمی کلاین» (وون) و «جان بکویت» (ویلسن)، دوستانی صمیمی و قدیمی، محض سرگرمی و موقع تعطیلات آخر هفته، خود را به مهمانی های عروسی دعوت می کنند و می خورند و می نوشند و سعی می کنند با ساق دوش های عروس دوست شوند …
«هنری روث» (آدام سندلر) مردی است که از تعهد داشتن نسبت به یک زن می ترسد، تا اینکه دختری جذاب به نام «لوسی» را می بیند. آنها با هم بیشتر آشنا می شوند و هنری از این که دختر رویاهیش را پیدا کرده خوشحال است، تا اینکه درمیابد لوسی حافظه کوتاه مدتش را از دست داده و فردای آن روز دیگر هنری را به یاد نمی آورد.
الکس «هیچ»، نوعی دلال ازدواج است و به مردها در مورد برقراری رابطه با زن های رؤیایی شان، مشورت می دهد. تا این که خودش علاقه مند دختر روزنامه نگاری به نام «سارا ملاس» می شود و به این ترتیب روش هایش محک خواهد خورد...
«ادوارد لوییس» (گیر)، سرمایه دار نیویورکی، به خیابان گردی به نام «ویوین وارد» (رابرتس) پیشنهاد می کند که در ازای دریافت پول به عنوان راهنما و هم راه، چند وقتی را در اختیار او باشد …