اطلاعیه
کاربرای عزیز
مشکل درگاه خرید برطرف شده. لطفا همین الان نسبت به خرید و رزرو شارژ اقدام کنید.
درگاه پایدار نیست و ممکنه مجددا از دور خارج بشه.
به همین منظور کد تخفیف ۲۰ درصدی tabestoon رو برای شما در نظر گرفتیم.
ما تمام تلاشمونو میکنیم که به زودی درگاه به کلی جایگزین شود.
لینک مستقیم به خرید با کد تخفیف
مدیریت نایت مووی
تایشی ون جونگ با ارتش سلسله شانگ به شیکی حمله میکند، اما جی فا با کمک جاویدانان کونلون، به ویژه جیانگ زییا، ارتش و مردم شیکی را برای دفاع از شهرشان رهبری میکند.
در سال ۱۹۴۲، کشتی ژاپنی به نام «لیسبون مارو» که در آن زمان اسرای جنگی بریتانیایی را منتقل میکرد، با حمله اژدر غرق شد. در پی این حادثه، ماهیگیران منطقهی «دونگجی» به کمک آنها شتافتند و توانستند بیش از ۳۰۰ سرباز بریتانیایی را نجات دهند. آنها حتی در جریان جستوجوهای نظامیان ژاپنی، از سه نفر از این سربازان پنهان کرده و محافظت کردند.
جویس، زنی جسور و سر به هوا، در روز عروسی خود با جسارتی غیرقابل انتظار، "نه" قاطعی میگوید و مسیر زندگی خود را به کلی تغییر میدهد. او از ساحل عاجی، سرزمین مادری خود، دل میکَنَد و به سوی گوانگژو، شهری پررمز و راز در چین، رهسپار میشود. در این سفر پرفراز و نشیب، جویس با چالشهای متعددی روبرو میشود و باید با تمام توان برای ساختن زندگی جدیدی تلاش کند.
یک دانشجوی بااستعداد رشته مالی از طریق عرضه اولیه سهام (IPO) کسبوکار خانوادگی دوستش، در بانک بلواستون (Bluestone) کارآموزی میگیرد. او با وجود اینکه در میان کارآموزان نخبه احساس غریبگی میکند، زیر نظر تاد (TODD) عملکرد درخشانی از خود نشان میدهد؛ بیخبر از چالشهای پنهانی که در پیش رو دارد.
روح نژا و آئوبینگ پس از یک فاجعه نجات یافت، اما بدنهایشان در حال نابودی بود. تایئی ژنرن تصمیم گرفت با استفاده از نیلوفر هفت رنگ، بدنهایشان را دوباره بسازد.
در سال 1900، قتل یک زن سفیدپوست در محله چینیهای سان فرانسیسکو و متهم شدن یک مرد چینی به این جنایت، جامعه را تکان داد و منجر به درخواستهای عمومی برای بستن این محله شد.
در سال 2080، زمین که میزبان مهاجران بود، بر اثر برخورد شهابسنگ "بولونیا" دچار جهش ژنتیکی شد و انسانها به موجوداتی عنکبوتی با موهای صورتی تغییر یافتند. اما یک قهرمان چینی با نابودی آنها، زمین را نجات داد.
مغولها، به فرماندهی چنگیز خان، به سوی غرب حرکت کردند تا سلسلهی جین را سرنگون سازند و قصد داشتند برای نابودی سلسلهی سونگ به جنوب نیز لشکرکشی کنند. در این میان، استادان هنرهای رزمی از مکاتب گوناگون در دشتهای مرکزی چین، با گردآوری نیرو، برای دفاع از شهر شیانگ یانگ آماده میشدند.
شیائو مای ناشنوا و دخترش مومو، تکیهگاه اصلی یکدیگرند. مومو به عنوان رابط پدرش با دنیای بیرون عمل کرده و در تأمین معاش او یاری میرساند. با این حال، با بزرگتر شدن مومو و نیاز به ورود او به دنیای شنوندگان، زندگی مشترک آنها در آستانه تغییر است. در همین حین، یک باند تبهکار که ناشنوایان را هدف قرار میدهد، شیائو مای را نشانه میگیرد. شیائو مای برای محافظت از دخترش، ناگزیر وارد دنیای جرم و جنایت میشود.
دونگنان، کارمند ۵۸ ساله یک رستوران، به دلیل کمکاری و غرور، پس از سالها کار، به سمت نگهبانی تنزل رتبه یافته است. او در خانه نیز با همسرش درگیر است و مورد بیتوجهی خانوادهاش قرار دارد.
در یک شهر مرموز و پر از جرم و جنایت، کارآگاه هوانگ مینگجین با ارباب جنایت وی یونژو درگیر میشود. پلیسها برای حفظ آرامش و جنایتکاران برای گسترش قدرت خود با هم میجنگند. در این میان، رازهای تاریکی آشکار میشود و همه باید تصمیمات مهمی بگیرند.
داستان سه دوست را دنبال میکند که کشف میکنند با عطسهای ساده میتوانند ۲۰ سال به عقب یا جلو در زمان سفر کنند. اما آیندهای که به آن میرسند به خوبی چیزی نیست که انتظار داشتند و مجبور میشوند مسئولیت نجات جهان را بر عهده بگیرند.
کاترینا و دوستانش با شاهزاده جوانی روبرو میشوند که فقط کاترینا میداند او قهرمانی از یک بازی ویدیویی با آیندهای شوم است. آیا او میتواند او را نجات دهد؟
«دختر سیاه»، زندانی لال و ناشنوا است. نگهبان زندان، دنگ هونگ، «روباه سفید» (زندانی آشنا به زبان اشاره) را برای کمک به اصلاح او به کار میگیرد. پس از آزادی، «دختر سیاه» و «روباه سفید» با هم پول درآورده و بیرون از زندان با دنگ ملاقات میکنند.
ناپدید شدن مرموز دامپزشکی به نام یو نا، که شبانه رخ داده، با قتلهای زنجیرهای مرتبط است که ۲۰ سال پیش توسط فردی موسوم به "شبح پلید" انجام شده بود. سرنخها نشان میدهند که این قاتل بیرحم بار دیگر فعال شده است.
در یک سفر خارجی به ظاهر بیخطر، یک خانواده بزرگ و یک زوج جوان با مشکلات شخصی، ناگهان با خطر یک خودروی فراری روبرو میشوند. این وضعیت، مفاهیمی چون زندگی و مرگ، اعتماد و شک، و صداقت و دروغ را در میان اعضای این خانواده به چالش میکشد.
یه مرد حسابی خودشو به آب و آتیش میزنه تا دختر گمشدهاش رو پیدا کنه، چون یه سری ویدیوی عجیب رازاشو رو کرده. آخرش این تعقیب و گریز به یه برخورد ترسناک با یه آدم مرموز میرسه.
وانگ تیمِی که مادر سرپرست خانوار است، شغلش را از دست میدهد و به جای دیگری نقل مکان میکند. در آنجا با همسایهاش، شائویه، دوست میشود. شائویه در ظاهر فردی شاد و بشاش به نظر میرسد، اما در باطن از افسردگی رنج میبرد. در حالی که تیمِی با مشکلات ناشی از روابطش با همسر سابقش دست و پنجه نرم میکند، دوستی آنها عمیقتر و مستحکمتر میشود.
دختر سختکوشی به نام مَن برای برآورده کردن آرزوی مادرش و خرید خانهای رو به دریا، در مشاغل باربری کارهای سخت انجام میدهد. ورود ناگهانی یک توله سگ ولگرد به زندگیاش، مسیر او را تغییر میدهد.