"مارتی" قصابی 34 ساله که خانواده ای ایتالیایی برای ازدواج در جستجوی او هستند.او با معلمی به نام "کلارا" برخورد می کند.آنها هر دو تنها بوده و عاشق هم می شوند و...
«اوه دا-سو» بعد از ربوده شدن توسط شخصی ناشناس و کشیدن حبس به مدت ۱۵ سال، اکنون آزاد شده است و در حالی که با یک تلفن همراه، پول نقد و لباس های گران قیمت مجهز شده، تنها ۵ روز فرصت دارد کسی که او را اسیر کرده بود را بیابد...
دیوید به همراه همسرش امی در حال رانندگی در جاده ای خلوت است. این دو که با هم اختلاف دارند مشغول جر و بحث هستند که ناگهان با حیوانی وسط جاده روبرو می شوند و در نتیجه اتومبیل آنها خراب می شود و آنها به مسافرخانه ای در همان نزدیکی می روند ولی آنجا در واقع مسافر خانه نیست...
«اسلوین» (جاش هارتنت) که با فرد دیگری اشتبه گرفته شده است، ناخواسته وارد جنگ دو رقیب بزرگ تبه کار در شهر می شود. در همین هنگام اسلوین تحت تعقیب کارآگاه بی رحمی بنام «بریکوسکی» و همینطور یک قاتل بدنام مشهور به «گودکت» (بروس ویلیس) است...
داستان واقعی مقطعی از زندگی اسکار شیندلر (لیام نیسون)، سرمایه دار آلمانی در خلال جنگ جهانی دوم است. اسکار شیندلر در ابتدا با استفاده از شرایطی که جنگ فراهم آورده بود، یهودیان را به عنوان کارگر برای کارخانه اش انتخاب میکند تا پول کمتری برای استخدام کارگر داده باشد و درآمد بیشتری بدست آورد. او نیز مانند سران حزب نازی فردی فرصت طلب و اهل عیش و نوش است. او به طور پیوسته در تلاش است تا با سران نازی ارتباط برقرار کند تا در این شرایط بیشترین نفع را ببرد...
تراویس بیکل جوانی است که دچار بیخوابی است به همین دلیل تصمیم میگیرد تا شبها به عنوان راننده تاکسی در خیابانهای نیویورک مشغول به کار شود. اما شبهای نیویورک مکان خوشایندی برای گذراندن زمان نیست، چرا که خیابان مملو است از بدکارهها، معتادین و انواع انسانهای رنگینپوستی که به خاطر تعلق داشتن به طبقات پایین جامعه راهی جز توسل به بزهکاری ندارند. در این میان تراویس با دختری آشنا میشود که در یک آژانس خصوصی کار میکند اما به دلیل منزوی بودن تراویس رابطهشان راه به جایی نمیبرد. تراویس تصمیم نهایی را میگیرد و عزم خود را جزم میکند تا مانند باران خیابانهای نیویورک را از فساد و آلودگی بشوید...
روزنامه نگاری به خاورمیانه سفر میکند تا در مورد خانواده اش تحقیق کند و به آخرین آرزوهای مادرش پی ببرد…
«پاپیون» (استیو مک کویین) کسی است که جرم خود را قبول ندارد، به همراه دوستش «لوییس دگا» (داستین هافمن) که به تازگی به جرم جعل اسناد به زندان افتاده به دنبال فرار از زندان فرانسه هستند...
«پل ریورز» (پن) بیمار است و در انتظار کسی که بتواند قلبی مناسب به او اهدا کند؛ «کریستیا پک» (واتس) زنی است که بر اثر مرگ شوهر و دو دختر کوچکش در یک تصادف اتومبیل، زندگی و روح و روانش به هم ریخته است و «جک» (دل تورو)، راننده ی فراری مسبب تصادف، به شدت دچار عذاب شده است. تصادف، زندگی این سه نفر را به هم پیوند می دهد…
یک دانش آموز سال اولی گوشه گیر با دو دانش آموز سال آخر ارتباط برقرار می کند و همین آشنایی سبب می شود تا او با دنیای واقعی پیرامونش بیشتر آشنا شود...