«اتوبوت» ها از وجود یک فضاپیما که در کره ماه مخفی شده آگاه می شوند و اکنون سعی دارند زودتر از «دسپتیکون» ها به آن رسیده و به رازهایش پی ببرند.
«سام ویتوسکی» اکنون اتوبوت ها را به حال خود رها کرده و تصمیم گرفته یک زندگی معمولی داشته باشد. اما زمانی که ذهنش با علائم مرموزی پر می شود، «دسپتیکون» ها به دنبال او می افتند، و او بار دیگر به نبرد تبدیل شوندگان باز می گردد.
«سام» یک دانش آموز دبیرستانی است که پدرش به مناسبت فارغ التحصیلی برای او یک اتومبیل کامروی دست دوم خریده است. سام از این موضوع بسیار خوشحال است اما در ادامه متوجه می شود اتومبیل او در واقع یک روبات تغییر شکل دهنده به نام «بامبلی» است که به یک گونه از روباتهای فرا زمینی به اسم «اتوبوت» تعلق دارد...
خبرنگاران روزنامه بوستون گلوب متوجه می شوند که کلیسای کاتولیک مرتکب اعمال غیراخلاقی شده و کودکانی را مورد آزار جنسی قرار داده است و...
داستان فیلم درباره شکارچی پوستی به نام "هیو گلس" (لئوناردو دیکاپریو) است که در حین شکار مورد حمله ی یک خرس قهوه ای قرار گرفته و دو مرد که در این شکار همراه او بودند، وسایلش را دزدیده و او را نیمه جان رها می کنند؛ او جان سالم به در میبرد و 350 مایل را در طبیعت وحشی می پیماید تا از کسانی که به او خیانت کرده اند، انتقام بگیرد...
جانی ناکسویل و دوروبری های همیشگی و گروه دیوانه تر از خودش اول در شبکه ی تلویزیونی MTV کارشان را با خل بازی های جنون آمیز شروع کردند. کله خر شامل انجام یک سری کارهای عجیب، خطرناک، مضحک و گاهی تنفربرانگیز و شنیع مقابل دوربین است که ممکن است حتی به مخیله ی آدم های عاقل هم خطور نکند…
عامل سابق Cia که توسط یک گروه از تروریست ها ربوده شده در هنگامی که پسرش را برای انجام کارهایش می آموزد و عملیات نجات خودرا فراهم می کند و...
يک ژنرال روس که دست در دست مافياي اين کشور دارد، سلاحي سري موسوم به «چشم طلايي» را از سيستم ماهواره ي نظامي روسيه مي دزدد. ربايندگان «چشم طلايي» با استفاده از توانايي هاي اين ابزار سعي در گرفتن باجي کلان از جهانيان را دارند، تا اين که «جيمز باند» (برازنان) به مصاف شان فرستاده مي شود...
«سر رابرت کينگ» (کالدر) غول نفتي، بر اثر يک سوء قصد در ستاد مرکزي M16 مي ميرد. به هنگام خاک سپاري «کينگ» در اسکاتلند، «باند» (برازنان) با دختر او «الکترا» (مارسو) ملاقات مي کند که قبلا يک بار تروريستي به نام «رنار» (کارلايل) او را ربوده است. خيلي زود «M» (دنچ)، رئيس «باند» او را براي محافظت از «الکترا» و شناسايي قاتل «کينگ» به قفقاز مي فرستد.
«يکي از سلاطين قاچاق مواد مخدر که به دام مأموران افتاده، پس از گريز، ترتيب يک حمله به عامل دستگيري اش را مي دهد، که از دوستان «جيمز باند» (دالتن) است. «باند» نيز براي انتقام جويي به تعقيب او مي پردازد و در نهايت امپراتوري اش را متلاشي مي کند.