روسیه، 1917، جنگ جهانی اول. این داستان اولین گردان مرگ زنان روسیه است که به عنوان بخشی از یک ترفند تبلیغاتی نادرست توسط دولت موقت روسیه در اواخر ماه مه 1917 تشکیل شد.
این فیلم در مورد مرد جوانی به نام رودلف نوریف است که به بهترین رقاص باله در روسیه تبدیل می شود تا اینکه به پاریس سفر می کند. در این سفر، اتفاقاتی رخ می دهد که رودلف را مجبور می کند برای گرفتن پناهندگی سیاسی اقدام کند…
در مه ۱۹۴۰، در حومه مکزیکو سیتی، گروهی از کمونیستهای مکزیکی با لباس پلیس به خانه لئون تروتسکی، رهبر پیشین انقلاب روسیه، حمله میکنند. برای یک ربع به خانه شلیک میکنند، اما به شکلی باورنکردنی، تروتسکی و همسرش زنده میمانند. تروتسکی که در یازده سال تبعید تقریباً همه نزدیکانش را از دست داده، میداند دشمن قدیمیاش، استالین، تا پایان عمر دنبالش خواهد بود. او تصمیم میگیرد وصیتنامه سیاسیای بنویسد و برای اولین بار صادقانه شرح دهد چگونه یک جوان یهودی توانست پیامآور دنیای نو شود و بزرگترین امپراتوری را سرنگون کند. برای نگارش خاطراتش، روزنامهنگاری کانادایی که طرفدار استالین و از نظر ایدئولوژیک مخالف اوست را دعوت میکند تا او را به باور خود بیاورد و از طریق او کل بشریت را متقاعد کند.
در سال 1903 میلادی، در شهر سن پترزبورگ روسیه، کسنيا و ستشا، دو زن جوان، مجبور به انجام کار سختی میشوند که به آنها آسیب میرساند. این دو زن که تحت سلطه فردی قدرتمند قرار گرفتهاند، با تکیه بر قدرت درونی خود و آرزوی آزادی، به دنبال راهی برای رهایی از این زندگی سیاه میگردند.