یک پیرمرد، یک کوالای جوان که شبیه انسانها رفتار میکند، یک پنگوئن از قطب جنوب و آلبرت، یک کاسه پودینگ جادویی که میتواند راه برود، حرف بزند و کمی هم مغرور است، به دنبال پدر و مادر گمشده کوالا میگردند. اما، عدهای شرور قصد دارند این کاسه پودینگ را بدزدند.
هنگامی که دشمنان ''بوریس''، ''ناتاشا'' و رهبر ''بی باک'' به دنیای واقعی با یک طرح نابکارانه فرار کردند، ''راکی'' و ''بول وینکل'' همین کار را انجام داده و با یک مامور جوان اف بی آی همراه می شوند تا آن سه را متوقف کنند.
پس از سقوط يک هواپيما در جنگلي در افريقا، پسري به نام «جرج» در ميان قبيله ي بوکووو گم مي شود تا اين که ميمون سخن گوي انسان نمايي به نام «ايپ» (کليز) او را نجات مي دهد و بزرگش مي کند. «جرج» (فريزر) تبديل به مردي قوي و سرزنده و خوش قلب مي شود. مدتي بعد «جرج» با «اورسلا استن هوپ» (مان) زني که از سن فرانسيسکو به بوکووو آمده و گم شده آشنا مي شود.
هر روز صبح، نیت و مالیکا 11 ساله، 30 دقیقه زودتر از خانه خارج می شوند تا به مدرسه بروند، اما هر روز صبح دیر می رسند. این به این دلیل است که هر روز صبح، یک اتفاق شگفت انگیز در راه رخ می دهد.