«گروهبان تاد» (راسل)، جنگجوي رده ي بالاي ميان سياره اي، در مبارزه اي از جنگجوياني که به کمک مهندسي ژنتيک به وجود آمده اند، شکست مي خورد. او را به تصوير اين که مرده در سفينه ي «زباله» ها قرار مي دهند و سفينه را در سياره ي دور دست «آرکاديا 34» خالي مي کنند. «تاد» که زنده مانده بايد با جنگجويان «ابر انسان» به رهبري «کين 607» مبارزه کند...
پس از سقوط يک هواپيما در جنگلي در افريقا، پسري به نام «جرج» در ميان قبيله ي بوکووو گم مي شود تا اين که ميمون سخن گوي انسان نمايي به نام «ايپ» (کليز) او را نجات مي دهد و بزرگش مي کند. «جرج» (فريزر) تبديل به مردي قوي و سرزنده و خوش قلب مي شود. مدتي بعد «جرج» با «اورسلا استن هوپ» (مان) زني که از سن فرانسيسکو به بوکووو آمده و گم شده آشنا مي شود.