تایتانیک، قصه عاشقانهی دو جوان از طبقات اجتماعی متفاوت است که در سفر افتتاحیهی بزرگترین کشتی جهان با هم آشنا میشوند. رز، دختری جوان و اشرافی، برای فرار از یک ازدواج اجباری، خود را به دریا میاندازد و توسط جک، یک هنرمند فقیر و سرزنده نجات مییابد. با وجود مخالفتهای اطرافیان، عشق بین این دو جوان شکوفا میشود؛ اما سرنوشت تلخی در انتظارشان است.
پس از سقوط يک هواپيما در جنگلي در افريقا، پسري به نام «جرج» در ميان قبيله ي بوکووو گم مي شود تا اين که ميمون سخن گوي انسان نمايي به نام «ايپ» (کليز) او را نجات مي دهد و بزرگش مي کند. «جرج» (فريزر) تبديل به مردي قوي و سرزنده و خوش قلب مي شود. مدتي بعد «جرج» با «اورسلا استن هوپ» (مان) زني که از سن فرانسيسکو به بوکووو آمده و گم شده آشنا مي شود.
دختر سرگردان جوانی به نام "نائومی" برای تبدیل شدن به یک رقصنده به لاس وگاس می رود.او پس از مدت کوتاهی وارد راهی می شود که او را تبدیل به بزرگترین دختر نمایش وگاس می کند...