پرنسی توسط جادوگری خبیث به قورباغه تبدیل می شود و پرنس نیز برای رهایی از این جادو باید توسط پرنسسی بوسیده شود. پرنس برای پیدا کردن پرنسس به سفری خطرناک و هجان انگیز ره سپار می شود و ...
نيويورک، سال 1959. «ليو بلوم» حسابرس (برادريک)، «ماکس بيالي استاک» (لين) تهيه کننده ي مفلس نمايش هاي برودوي را مجاب مي کند که با يک نمايش ناموفق بيش از يک نمايش موفق مي توان پول در آورد: حاميان مالي در اين جا نخواهند پرسيد که سرمايه هاي شان کجا رفته است. اما نمايش موزيکالي که انتخاب مي کنند و فروش نکردنش تضمين شده، موفق از آب در مي آيد...
گرگ يک پرستار مرد است که چند ماهی است به دختری به اسم پم علاقمند شده و اکنون آنها با هم نامزد شده اند. گرگ که می خواهد به رابطه بین شان رسمیت ببخشد و با پم ازدواج نماید خود را آماده می کند تا با خانواده همسر آینده اش ملاقات کند. بنابراین بهمراه پم نزده خانواده او می رود. پدر زن آينده گرگ جک نام دارد و مامور سابق اف.بی.آی بوده است. جک مردی است خشن با پیش داوری های سفت و سختش که معتقد است گرگ بدرد پم نمی خورد. او تصميم دارد گرگ را توسط دستگاه دروغ سنجی که خودش اختراع کرده امتحان نماید. گرگ نيز جوانی است دست و پا چلفتی بنابراین رابطه آنها بدون مشکل از آب در نمی آید و بدين ترتيب ماجراهای بين اين دو آغاز می شود.