یک تک تیرانداز دیوانه تصمیم دارد در مسابقه ای برزگ که در استادیوم فوتبال لس آنجلس برگزار می شود دست به کشتار بزند. نیروی های پلیس به فرماندهی کاپیتان "پیتر هالی" تلاش می کنند او را متوقف سازند...
مهندس “استوارت گراف” زندگی ناخوشایندی با همسرش، “رِمی” دارد، اما از کار کردن با پدر او، “سام رویس” لذت میبرد. در انستیتوی زلزله شناسی شهر، “دکتر استاکل” از گوش دادن به حرف دستیارش، “راسل” که وقوع زمین لرزه بزرگی را در چهل و هشت ساعت آینده پیش بینی کرده، طفره میرود. اما با لرزشی دیگر و بالا آمدن آب سد، با شهردار مشورت میکند ولی او نیز از انجام هرگونه اقدام احتیاطی خودداری میکند. زمین لرزه وسیعی رخ میدهد و ویرانی بسیار به بار میاورد و حالا “گراف” برای نجات “رویس” و کارکنانش اعزام میشود…
در دوران فلاکت اقتصادی آمریکا، سراسر مملکت مملو از افراد بیخانمان بود. به این دسته افراد "هوبو" می گفتند که شخصی مردم آزار به نام شاک، مدیر خطوط راه آهن، از آن ها متنفر بوده و قسم خورده بود هرگز اجازه ندهد بیخانمانی، مجّانی سوار قطار شود...
جنگ بیولوژیکی زندگی بر روی زمین را از بین برده است. لس آنجلس یک شهر ارواح است که روبرت نویل از طریق خیابان های آفتابی به دنبال تجهیزات مورد نیاز خود می باشد.