فیلم داستان زن جوانی را روایت میکند که در جنگ جهانی دوم به روستایی پناه میبرد. او در آنجا متوجه میشود که ستاد فرماندهی هیتلر در نزدیکی آن روستا قرار دارد.
آمریگو، پسربچهای هفت ساله، در سال 1946 به دلیل فقر شدید خانوادهاش، ناپل را به مقصد شمال ایتالیا ترک میکند تا در آنجا زندگی بهتری داشته باشد. این سفر بخشی از یک برنامه دولتی برای کمک به کودکان فقیر بوده است.
"سابینا" یک زندگی عادی داشته و از کار خود و عشقش نسبت به فرانکو راضی به نظر می رسد.کابوسهای شبانه شروع شده و درست در همان زمان او متوجه می شود باردار است.قدم به قدم او خاطرات دوران کودکی خود را به یاد می آورد اما رازی پنهان در قلبش قرار دارد و...