توماس و ماری طلاق می گیرند و برای آخرین روز همدیگر را ملاقات می کنند تا خانه تابستانی را خالی کنند و بفروشند. هیچ یک از آنها به نیت واقعی دیگری مشکوک نیستند. زن جوانی ناگهان ظاهر می شود که از حسادت و با برنامه ای کاملاً خاص خود رانده شده ...
وقتی یک مرد معمولی در لاتاری برنده می شود، شغل خود را رها می کند تا با اختصاص ده هزار ساعت به تمرین، رویای خود را برای تبدیل شدن به یک بازیکن حرفه ای فوتبال دنبال کند...
دو نیمه ی جسد، که یکی از آنها متعلق به یک سیاستمدار زنِ سوئدی است، روی پل "اُرساند"، که دانمارک و سوئد را به هم وصل میکند پیدا میشود. با پیدا شدن این دو جسد، دو بازرس یکی از دانمارک و یکی از سوئد با یکدیگر همکاری میکنند، "کوپنهاگن" دانمارک و اداره ی تجسس جرائم "مالمو" از سوئد دخیل هستند. این جسد از کمر به دو قسمت تقسیم شده، و دقیقاً روی مرز بین دو کشور روی این پل قرار گرفته است، بنابراین پلیس هر دو کشور درگیر این پرونده قتل هستند. بعد از تحقیقات و آزمایشات بیشتر، مشخص میشود که این یک جسد، متشکل از دو جسد جدا است و نیمی از آن مربوط به یک زن دانمارکی است. از سوئد "ساگا نورن" و از دانمارک "مارتین راد" روی این پرونده کار میکنند. این دو بازرس به دنبال پیدا کردن قاتل این قربانیان هستند...