"روی فلمینگ" اپراتور یک دستگاه بازی به شدت از ارتفاع وحشت دارد. پس از اینکه متوجه می شود پدرش او را در یک برنامه فضایی ثبت نام کرده، به سمت مرکز هیوستون حرکت می کند تا از واقعیت ماجرا باخبر شود. اما پس از رسیدن به مقصد او متوجه می شود که شغلش سرایداری است نه فضانوردی!...
دختر لوس صاحب یاختی مایک را اخراج میکند، اما او با کمک پسری شغلی به عنوان خواننده در هتل هیلتون آکاپولکو پیدا میکند. مایک با تصاحب دختر نجات غریق و 3 ساعت از زمان کار او، زندگی او را مختل میکند.
جورج گریگ که فرمانده یک سفینه فضایی است به دست نیرو که از سیاره ای دیگر آمده نابود می شود همانروز از وی بچه ای به دنیا می آید که نامش را جیمز می گذارند جیمز وقتی بزرگ می شود به خدمت سفینه فضایی در می آید تا جای پدر را بگیرد از آن طرف نیرو با ماده ای که اختراع کرده سیاره ای را نابود می کند و اکنون قصد دارد با همان ماده به جنگ زمین بیاید اما سفینه اینتر پرایز که جیمز نیز در آن است قصد دارد جلوی این کار را بگیرد...