ستوان دوم هان سانگ-یول در جریان جنگ کره در اوایل دهه ۱۹۵۰ جوخه خود را هدایت میکرد . او در جریان این جنگ دچار آسیب های روحی و جسمی شد . وقتی او تعدادی از بچه های گروه گروه کر را میبیند که در خلال جنگ گم شده اند ، احساساتی میشود . سانگ یول شدیدا تحت تاثیر قرار میگیرد و سعی میکند از آنها محافظت کند …
قصه ی یک پادشاه و خانوادهاش که برای حفظ امپراتوری تلاش میکنند را بازگو میکند و مضمون آن هم به احقاق حق و عدم تغییر سرنوشت ازلی انسانها برمیگردد. امپراتور پدر میخواهد برای “لی هون” ولیعهد خود همسر انتخاب کند. لی هون، عاشق دختری به نام “یئون وو” میشود و از پدرش میخواهد که آنها را به ازدواج هم در آورد. “یئون وو” که دختری اشراف زاده هست همسر ولیعهد میشود و همه از هوش و درایت او تعجب میکنند. ملکه مادر و دیگر وزیرها که از انتخاب او برای همسری ولیعهد ناراضی هستند برای او تلهای میگذارند که “یئون وون” محکوم به مرگ میشود…