داستان بر زندگی آرورا، کارگر پرتغالی یک انبار در اسکاتلند، تمرکز دارد. او در اقتصاد مبتنی بر کار موقت و تحت سلطه الگوریتمها، با احساس تنهایی و بیگانگی دست و پنجه نرم میکند و در میان خلوت و محدودیتهای محیط کار، در جستجوی معنا و ارتباط است.
طی هفت روز وهمآلود، دهکدهای بینام در زمانی و مکانی نامشخص ناپدید میشود. در این میان، والتر تیرسک، مردی از اهالی روستا که اکنون کشاورز شده است، و چارلز کنت، ارباب دستپاچهی عمارت، دو دوست دوران کودکی هستند که باید با هجوم دنیای بیرون و ضربهی ناشی از مدرنیته روبرو شوند.
ورابی یک جوان خشن گلاسکویی ست که به اتهام ضرب و شتم دستگیر و در دادگاه بخاطر اینکه قرار است بزودی پدر شود و همینطور استدلال وکیلش مبنی بر اینکه او به مسیر اصلی زندگی باز خواهد گشت، یک شانس دوباره به دست می آورد. رابی به جای رفتنِ به زندان به خدمات اجتماعی در مکان های عمومی محکوم می شود و به زودی شروع به رنگ کردن یک مرکز اجتماعی به همراه چند قانون شکن، و اراذل و اوباش دیگر می کند..