یک مشاور سابق تبهکاران برای پیدا کردن خواهرزاده گمشدهاش در کپنهاگ، ناچار میشود به دنیای خلافکاران بازگردد و این کار، اصول اخلاقی او را زیر سؤال میبرد.
در جزیره ای متروک و بادگیر، استلا و اسکار، یک زوج جوان، به دیدار پدر استلا ، اتان می روند که زندگی انفرادی ساده ای دارد. با این حال، رابطه استلا و ناتان کاملاً عادی نیست...
کارلا در تعطیلات تابستانی کنار دریاچه با یوناس ملاقات کرد. او پس از اینکه نتوانست دست از فکر کردن به یوناس و بوسهشان بردارد، به او تلفن میکند و به بهانه یک تکلیف مدرسه در مورد کودکانی که در یتیمخانه زندگی میکنند، با او صحبت میکند؛ دقیقاً همان جایی که یوناس زندگی میکند.
دو نیمه ی جسد، که یکی از آنها متعلق به یک سیاستمدار زنِ سوئدی است، روی پل "اُرساند"، که دانمارک و سوئد را به هم وصل میکند پیدا میشود. با پیدا شدن این دو جسد، دو بازرس یکی از دانمارک و یکی از سوئد با یکدیگر همکاری میکنند، "کوپنهاگن" دانمارک و اداره ی تجسس جرائم "مالمو" از سوئد دخیل هستند. این جسد از کمر به دو قسمت تقسیم شده، و دقیقاً روی مرز بین دو کشور روی این پل قرار گرفته است، بنابراین پلیس هر دو کشور درگیر این پرونده قتل هستند. بعد از تحقیقات و آزمایشات بیشتر، مشخص میشود که این یک جسد، متشکل از دو جسد جدا است و نیمی از آن مربوط به یک زن دانمارکی است. از سوئد "ساگا نورن" و از دانمارک "مارتین راد" روی این پرونده کار میکنند. این دو بازرس به دنبال پیدا کردن قاتل این قربانیان هستند...