داستان در اوایل دهه 1950 رخ میدهد. سیسیلیا، دختر پانزده سالهای که یتیم است، به دلیل تعرض سرپرست پرورشگاه باردار میشود. برای پنهان کردن بارداری، او را به خانهی ایدا میفرستند؛ زنی که بهشدت مشتاق فرزندخواندگی است و در یک عمارت دورافتاده به همراه آلما، خدمتکار قدیمیاش زندگی میکند. در طول اقامت سیسیلیا...
یک قمارباز و دلال ماشین به نام کلاوس پسر 19 ساله خود، سیلاس، را غرق در بدهیهایی می بیند، حال او مجبور میشود برای نجات پسرش جان خود را به خطر بیندازد...
کارلا در تعطیلات تابستانی کنار دریاچه با یوناس ملاقات کرد. او پس از اینکه نتوانست دست از فکر کردن به یوناس و بوسهشان بردارد، به او تلفن میکند و به بهانه یک تکلیف مدرسه در مورد کودکانی که در یتیمخانه زندگی میکنند، با او صحبت میکند؛ دقیقاً همان جایی که یوناس زندگی میکند.
یک زن، کارلا، از کاترین دعوت می کند تا تعطیلات را با او بگذراند، به این امید که آنها بهترین دوستان شوند. همانطور که معلوم است، هیچ چیز طبق برنامه پیش نمی رود، اگرچه کارلا با مردی به نام جوناس ملاقات می کند و برای اولین بار عاشق می شود...