فرانسیس، یک حسابدار کوچک که در یک کاباره کار می کند، نگرانی های زناشویی با همسرش دارد. پس از یک مشاجره خشونت آمیز، او از خواب بیدار می شود تا یک شگفتی را کشف کند...
آن والبرگ یک سلبریتی در دنیای عطر است. او عطر میسازد و استعداد باورنکردنی خود را به شرکتهای مختلف میفروشد. او به عنوان یک دیوا، خودخواه، خوش خلق زندگی می کند. گیوم راننده جدید او و تنها کسی است که از ایستادن در برابر او ترسی ندارد...
در دوران سختی، میلز دخترش را به شیطان می فروشد. اما او موفق به فرار می شود و به سوی خانواده اش حرکت میکند، در راه با الهه آب، باغبان مهربان و شاهزاده در قلعه خود برخورد می کند...
«استفان میروکس» یک مرد جوان خجالتی است که بعد از مرگ پدرش از مکزیک به پاریس نقل مکان می کند تا نزدیک مادرش باشد. او در آنجا عاشق دختر همسایه اش می شود که «استفانی» نام دارد. به دست آوردن این دختر برای او کار بسیار دشواری است، همین امر باعث میشود او برای فرار از مشکلاتش به دنیای رویاهایش پناه ببرد...
"کنت گونزاگه" نقشه ای علیه پسر عموی خود "دوک نورس" با اینکه او وارث همه ثروت اوست، طراحی می کند.کنت رازی در مورد وجود نوزاد نامشروع دوک که به تازگی متولد شده را نزد خود نگه میدارد، اما دوک از وجود کودک باخبر شده و برای ازدواج با مادر کودک عازم سفر می شود...